نماد سایت نقش اقتصاد آنلاین

معادله چین و آمریکا در نظم نوین جهانی

سامان سفالگر روزنامه نگار: به گزارش نقش اقتصاد؛ پایگاه خبری-تحلیلی گلوبال تایمز در گزارشی با واکاوی اتهامات مختلفی که کشورهای غربی و مخصوصاً آمریکا و جریانهای رسانهای و سیاسی متحد آنها علیه چین و معرفی آن به عنوان اصلیترین تهدید علیه صلح و ثبات جهانی مطرح میکنند، به طور خاص سعی کرده به این سؤال پاسخ دهد که حقیقتاً کدام کشور، چین یا آمریکا، بزرگترین تهدید علیه صلح و امنیت جهانی است؟

پایگاه خبری گلوبال تایمز در گزارش خود می‌نویسد: «از نگاه غربی‌ها، چین متهم است که حامل چالشی ساختاری و سیستماتیک علیه نظم جهانی است. با این حال، غرب، توضیحات روشن و دقیقی در مورد تهدیدات ادعایی چین نمی‌دهد و صرفاً ادعاهایی در مورد تحرکات چین با محوریت جزیره تایوان و همچنین تشدید مناقشات ارضی این کشور در دریای چین جنوبی مطرح می‌شود. در حالی که غرب اغلب این مناقشات ارضی را به صورت انحصاری میان چین و دیگر کشورهای منطقه توصیف می‌کند، با این حال، واقعیت این است که کشورهای منطقه نیز با یکدیگر برخی چالش‌ها و اختلافات را تجربه می‌کنند. با این همه، نکته قابل تأمل این است که کشورهای منطقه علی رغم برخی اختلافات در روابطشان، پیوندهای نزدیک با یکدیگر و به ویژه با چین را نیز حفظ می‌کنند. معادله‌ای که خود معانی قابل توجهی را در مورد کنش کشورها و رسانه‌های غربی در رابطه با چین و برندسازی و معرفی این کشور به عنوان یک تهدید و چالش جدی امنیتی تداعی می‌کند. در شرایطی که رهبران غربی تلاش می‌کنند تا چین را به عنوان یک چالش و یا تهدیدی جهانی معرفی کنند، مجموعه جهان غرب تحت رهبری آمریکا به بدترین اقدامات تجاوزکارانه در قرن بیست و یکم دست زده و می‌زنند. برای مثال آمریکا در سال 2001 به افغانستان حمله کرد. حمله‌ای که مقدمه‌ای بر 20 سال اشغالگری خونین افغانستان شد و در نهایت نیز بدون هرگونه دستاورد معناداری خاتمه یافت. در سال 2003، آمریکا جنگ تجاوزکارانه دیگری را علیه عراق آغاز کرد. جنگی که موجب کشته شدن صدها هزار غیرنظامی شد. تا به امروز، نظامیان آمریکایی در وضعیتی چنددسته و بی ثبات در عراق به سر می‌برند. در سال 2011، حمله تحت رهبری آمریکا به لیبی منجر به ایجاد بی ثباتی و شکاف‌های جدی در این کشور شد. مساله ای که موجب ایجاد سازوکارهای سیاسی و دولتی ورشکسته در لیبی شد و آسیب‌های جدی را به مردم این کشور تحمیل کرد. تنها در قرن بیست و یکم، آمریکا و متحدانش، کمربندی از جنگ و مرگ را از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی رهبری کرده‌اند و موجب کشته شدن صدها هزار نفر و خراب کردن زندگی میلیون‌ها تن دیگر شده‌اند. بی ثباتی‌هایی که آمریکا در سطح جهانی ایجاد کرده نوعی جو ناامنی را به وجود آورده و آمریکا با سرازیر کردن سیلی از تسلیحات خود به جنگ‌های نیابتی‌اش در اقصی نقاط جهان از جمله در قالب جنگ اوکراین، عملاً موجی از تنش و بحران بین المللی را به صورت پایدار ایجاد کرده است. اینکه اکنون مثلاً آمریکا و مجموعه غرب، اختلافات مرزی چین و کشوهای جنوب شرق آسیا را در عین حال که آن‌ها پیوندهای اقتصادی و سیاسی خود را قویاً حفظ می‌کنند، به مثابه نمودی از تهدیدآمیزبودن رویه‌ها و سیاست‌های چین توصیف می‌کنند، نقطه اوجِ ریاکاری آن‌ها است. در واقعیت، غرب با این ادعا که چین امنیت و رونق اقتصادی جهان را تضعیف می‌کند، از آن نمی‌هراسد. غرب از چین می‌ترسد زیرا خیزش این کشور نماینده پایانِ عصر توانایی جهان غرب جهت تهدید جهان با مصونیت کامل و در امان ماندن از تبعات و پیامدهای اقدامات آن است. تنها جنگ چین در قرن بیست و یکم، جنگ این کشور علیه فقر در داخل مرزهای خودش بوده است. این کشور با کسب دستاوردهای قابل توجه در زمینه مبارزه با فقر، اکنون سعی دارد تا اقتصاد خودش را با دیگر کشورها در اقصی نقاط جهان از طریق ابتکار موسوم به یک کمربند یک جاده پیوند دهد. از زمان آغاز قرن بیست و یکم، چین نه فقط خود به توسعه زیرساخت‌های ارتباطی‌اش توجه ویژه نشان داده، بلکه سعی کرده این مساله را در رابطه با دیگر کشورهای منطقه آسیای مرکزی و همسایگانش هم در دستورکار قرار دهد. موضوعی که می‌تواند رونق اقتصادی و تقویت امنیت در منطقه را به دنبال داشته باشد. در این رابطه مثلاً شاهد بوده‌ایم که چین اقدام به ساخت بزرگراه‌ها و خط آهن سریع السیر از پایتخت لائوس به منطقه کُنمینگ چین کرده است. قبل از اینکه این پروژه‌ها تکمیل شوند، تنها راه جهت سفر کردن در حوزه جغرافیایی مذکور، انجام یک سفر سه روزه از راه‌های خطرناک کوهستانی بود. این در حالی است که یکچنین سفری در شرایط کنونی تنها 10 ساعت به طول می‌انجامد. جالب اینکه چین برای کشیدن خط راه آهن سریع السیر مذکور، در ابتدا باید منطقه را از بمب‌های عمل نکرده و مین‌های آمریکایی که یادگار دوران جنگ ویتنام هستند نیز پاک می‌کرد. ادوات انفجاری که تا به امروز نیز موجب کشته شدن افراد غیرنظامی می‌شوند. در قرن بیست و یکم، به وضوح می‌توان جلوه‌های رقابت میان چین و آمریکا که در قالب آن “آمریکا بمباران می‌کند و چین می‌سازد” را مشاهده کرد. معادله‌ای که دو الگوی متفاوت از تعامل قدرت‌های بزرگ را با بقیه جهان نشان می‌دهد. غرب بارها چین را متهم کرده که سعی دارد نظم جهانی را تغییر دهد. در این نقطه باید این سؤال را مطرح کرد که آیا واقعاً ایجاد تغییر در نظم بین المللی که غرب و مخصوصاً آمریکا آن را ساخته‌اند و در قالب آن همه نوع استعمار و اقدام غیرقانونی را علیه ملت‌های جهان انجام می‌دهند، تحولی منفی است؟ باید اذعان کرد که اصلی‌ترین تهدید جهانی آن کشوری است که جهان را با پایگاه‌های نظامی خود پُر کرده و با استفاده از آن‌ها اقدام به تحریک و ایجاد جنگ و تنش و بحران از اروپای شرقی گرفته تا خاورمیانه و شمال آفریقا و آسیای مرکزی می‌کند. در عین حال، به هیچ نهاد و سازمان بین المللی نیز به واسطه اقدامات ناموجه خود پاسخگو
نیست.»

منبع: پایگاه خبری-تحلیلی گلوبال تایمز

خروج از نسخه موبایل