نماد سایت نقش اقتصاد آنلاین

«قبیله ها» عامل حذف و اخراج اساتید!

ماهان نوروزپور روزنامه نگار: گروه اجتماعی: «روزی دکتر عبدالحسین نیکگوهر برای من تعریف میکرد و میگفت: وقتی برگهٔ اخراجم را از کارگزینی دانشگاه گرفتم هنوز پلههای دانشگاه را پایین نرفته بودم با خودم گفتم من این شر را به خیر تبدیل میکنم. این جمله دکتر نیکگوهر در ذهن من ماند تا روزی که یک نفر از دانشگاه مازندران آمد در خانهٔ من و گفت: محمد! تو امروز از دانشگاه اخراج شدی. آن لحظه با خودم گفتم من این شر را به خیر تبدیل میکنم. وقتی از دانشگاه شهید بهشتی اخراج شدم یکی از دوستانم از آلمان با من تماس گرفت و گفت محمد چند سال دیگر یک میهمانی بزرگ میگیری و از همهٔ کسانی که در اخراجت نقش داشتند تشکر میکنی. من در چند ماه به این نقطه رسیدم که از همهٔ آنها قدردان باشم.»

این‌ها جملاتی از محمد فاضلی، جامعه‌شناس، در باشگاه اندیشه بود. شنبه، هجده شهریور به بهانهٔ انتشار کتاب «من استاد هستم!» نوشتهٔ فاطمه علمدار، پژوهشگر حوزهٔ روانشناسی اجتماعی نشستی به میزبانی باشگاه اندیشه با حضور محمد فاضلی جامعه‌شناس، عباس کاظمی جامعه شناس، مینا عزیزی دانش آموختهٔ ارشد کارشناسی جامعه‌شناسی، شیوا علینقیان دانش‌آموختهٔ دکتری انسان‌شناسی فرهنگی برگزار شد.

بیژن عبدالکریمی، اندیشمند و استاد فلسفه، در ماجرای اخراج خودش از دانشگاه، مسالهٔ اخراج اساتید را یک «بیماری اجتماعی» دانست نه یک مسالهٔ سیاسی. او در یک گفت و گوی اینستاگرامی اینطور راجع به اخراج اساتید صحبت کرد: «ما با یک بیماری اجتماعی مواجه هستیم. در جامعه افراد کوتاه اندیش، عقده‌ای و بیماری وجود دارند که نمی‌توانند کار موثری از خود ارائه دهند و برای هویت بخشیدن به خود پشت گفتمان انقلاب قایم می‌شوند تا عقده‌ها و کمبودهای خودشان را از طریق سرکوب دیگران مداوا کنند. افرادی با اندیشه‌های خوارجی که هیچ حسی نسبت به ارزش‌های انسانی ندارند خود را پشت گفتمان انقلاب پنهان می‌کنند و با وجود تکنوکرات‌هایی که برای منافع شخصی خود در برابر این افراد سکوت می‌کنند؛ این افراد فضای مناسبی برای سرکوب دیگران می‌بینند.»

در نشست روز شنبه، در باشگاه اندیشه نه با صراحت لهجهٔ عبدالکریمی اما با لحنی و ادبیاتی شبیه به او تحت عنوان «قبیله‌گی» در دانشگاه به این مساله پرداخته شد. عباس کاظمی در این مورد اینطور گفت: «وقتی مرا از دانشگاه تهران به بیرون پرت کردند، متوجه این نکته شدم. که اخراج اساتید بیشتر از اینکه پدیده‌ای متمرکز و از بالا باشد ناشی از فضای قبیله‌گی در گروه‌های آموزشی است. من وقتی اخراج شدم نه تنها دانشگاه با من قطع ارتباط کرد بلکه تمامی همکاران هم با من قطع ارتباط کردند. اساتیدی که برای سال‌ها کنار هم گپ می‌زدیم، گعده می‌کردیم و همدیگر را می‌شناختیم از فردای اخراج من دیگر هیچ ارتباطی با من نگرفتند. درست مثل تجربهٔ مرگ بود. اصلاً انگار برای کسی مهم نبود این آدمی که سال‌ها کنار شما بود و با شما حرف می‌زد و همکار شما بود الان کجاست و چه کار دارد می‌کند؟ تازه بعد از اینکه شما را از دانشگاه اخراج می‌کنند سر آن میراثی که از شما باقی می‌ماند مثلاً واحدهای تدریس شما در دانشگاه دعوا می‌شود. برای شخص من سخت‌ترین قسمت اخراج همین قطع ارتباط با همکارانم بود. اینکه می‌دیدم همکاران من بی هیچ‌دلیلی به من پشت کردند و زندگی سرخوشانهٔ خود را ادامه می‌دهند.»

این جامعه‌شناس بعد از اینکه دانشجویان را وفادارترین گروه درون دانشگاه خواند اینطور ادامه داد: «برای همین می‌گویم که مسالهٔ قبیله‌گی در دانشگاه بسیار جدی است. بحث اخراج اساتید نه تنها فقط سیاسی نیست بلکه قبیله‌ها نقش مهم‌تری در حذف و اخراج اساتید از دانشگاه دارند.»شیوا علینقیان هم در بخشی از صحبت‌های خود اخراج و تعلیق اساتید و یا جذب نشدن آن‌ها را بیشتر از اینکه سیاسی بداند مساله‌ای صنفی قلمداد کرد و آن را حاصل چرخه‌های کوچک قدرت خواند.محمد فاضلی در مورد قبیله‌گرایی فضای آموزش‌عالی چنین گفت: «دانشگاه با دو لبهٔ قیچی از هم گسسته می‌شود. لبهٔ اول جو درون دانشگاه است. دانشگاه پر از آدم‌هایی است که برای دو واحد تدریس یا برای کار کردن روی یک پایان نامه هر کاری می‌کنند و تا آخر خط می‌روند. اگر چه دانشگاه هنوز از انسان‌های فوق‌العاده شریفی که من شاگردی آن‌ها را کرده‌ام خالی نشده اما تا دلتان بخواهد هم از این دست آدم‌هایی که برای دو واحد هر کاری می‌کنند وجود دارد. من تردید ندارم که تک تک اخراج‌ها، تعلیق‌ها و رد متاقضیان چهل تا هفتاد درصدش زیر سر همین اساتید و همین قبیله‌ها است. لبهٔ دیگر این قیچی ایدئولوژی است. این افراد خود پشت ایدئولوژی حاکم پنهان می‌کنند و در پوشش همین ایدئولوژی این کارکردها را ایفا می‌کنند.»

تا به اینجا پیداست که ما با یک گروه فشار اجتماعی روبرو هستیم که در پوشش گفتمان انقلاب و دست‌مایه قراردادن ایدئولوژی حاکم سرمایه‌های ملی ما را از دانشگاه بیرون می‌کنند و به گفتهٔ اساتید «قبیلهٔ خود را بر سرکار می‌آورند. شاید صدای اساتیدی که قربانی این قبیله‌گرایی شدند به گوش کسانی برسد که صادقانه دغدغهٔ ارزش‌های انقلاب و گفتمان انقلاب را دارند و بیش از این اجازهٔ به تاراج رفتن سرمایه‌های ملی را در پوشش گفتمان انقلاب ندهند.

اما فارغ از اینکه ریشهٔ این اخراج‌ها از کجا آب می‌خورد؛ انگار جذب هیئت‌علمی شدن و اخراج از دانشگاه برای گروهی از جامعه سخت‌تر و گران‌تر تمام می‌شود. مینا عزیزی و شیوا علینقیان معتقدند زن‌ها مسیر سخت‌تری را برای هیئت علمی شدن طی می‌کنند و آسان‌تر از اساتید مرد اخراج می‌شوند. مینا عزیزی معتقد بودند فرآیند جذب هیئت‌علمی برای زنان مثل یک قیف برعکس است. او نه تنها به وجود تبعیض‌های ساختاری علیه زنان باور داشت بلکه تبعیض‌های پنهان را خیلی مهم‌تر و گسترده‌تر می‌دانست. او دغدغه‌اش را اینطور بیان کرد: «از آنجایی که در جامعهٔ ما عرف‌ها و هنجارهای خاصی وجود دارد که ارتباط گرفتن و فعال بودن را برای زنان محدود می‌کند؛ جمع‌آوری نمرات مورد نیاز برای هئیت‌علمی شدن برای زن‌ها سخت‌تر از آقایان است. خیلی از برنامه‌ها و ظرفیت‌ها بخاطر ارتباط محدود خانم‌ها اصلاً به گوش آن‌ها نمی‌رسد مثل فرصت‌های مطالعاتی و بورسیه‌های در دسترس و … از طرفی مجرد بودن برای زن‌ها یک امتیاز منفی به حساب می‌آید که خانم‌ها باید نسبت به چرایی مجرد بودنشان پاسخگو باشند اما ازدواج هم دوای درد این محدودیت‌ها نیست چرا که زنان متأهل هم از کارهای مهم طرد می‌شوند. اغلب اساتید مرد تمایلی به کار کردن با خانم‌های متأهل ندارند چرا که فکر می‌کنند؛ خانه‌داری، همسرداری یا حتی این احتمال که این خانم ممکن است 9 ماه مرخصی زایمان بگیرد با روند پژوهشی و آکادمیک تداخل دارد.» او در پایان اینطور گفت: «من هر بار خبر اخراج اساتید خانم را می‌شنوم بیشتر ناراحت می‌شوم چرا که می‌دانم خانم‌ها برای هیئت‌علمی شدن مسیر سخت‌تری را طی می‌کنند.»شیوا علینقیان در رابطه با آسان‌تر اخراج شدن اساتید هیئت‌علمی زن اینطور گفت: «دانشگاه برای اخراج اساتید زن بهای کمتری می‌پردازد. رسانه‌ها خبر اخراج زنان را کمتر پوشش می‌دهند. وقتی هم که پوشش می‌دهند با این عنوان که یک استاد زن اخراج شد خبر را کار می‌کنند. یعنی انگار جنسیت زن چیزی مضاعف بر استادی او است. در مجموع فضای دانشگاه به گونه‌ایست که انگار اینجا یک قلمروی مردانه است و زن‌ها به عنوان ضمیمه‌ای در این قلمرو مردانه هستند. حتی کارهای روزمره و پیش پا افتادهٔ گروه اغلب به متقاضیان جذب هیئت علمی خانم داده می‌شود.»عباس کاظمی هم از این دوره به عنوان دردناک‌ترین بخش اخراج یاد کرد و گفت: «بعضی از این اساتید دوست ندارند با کسی حرف بزنند و از وضعیت خود خبری بدهند چون احساس می‌کنند اگر دیده شوند زودتر اخراج می‌شوند یا فکر می‌کنند اگر سر و صدا نکنند دوام می‌آورند. من همکارهایی داشتم که دو سال حکم‌شان تمدید نشده بود و حقوق دو سال قبل را می‌گرفتند اما هیچ حرفی نمی‌زدند از ترس اینکه مبادا اخراج شوند. برای خود من فاصلهٔ تعلیق تا اخراج هفت، هشت ماه طول کشید. درست مثل مردن است. وقتی اخراج شوی درست مثل این است که مردی و کار تمام شده و خلاص شدی. اما آن دوره‌ای که انتظار مرگ را می‌کشی خیلی دردناک‌تر از خود مرگ است. این وضعیتی است که اساتید در تعلیق می‌گذارند.»

در پایان اینطور برآورد می‌شود که اگر شرایط آموزش‌عالی رو به اصلاح نرود؛ اساتید و پژوهشگران برای کار فکری جدی و تاثیرگذار باید به فکر پهن کردن رخت خود در جای دیگری غیر از بند رخت دانشگاه باشند. کار جدی و فعالیت مداوم اساتیدی چون محمد فاضلی و عباس کاظمی و دیگر اساتید تعلیق شده یا اخراج شده در بیرون از دانشگاه نشان دهندهٔ این است که دانشگاه آدم‌های درستی را اخراج کرده است. آدم‌هایی که می‌توانند دغدغه‌های جدی و دلسوزانهٔ خود را جایی بدون گزند و آزار کسی دنبال کنند.فاطمه علمدار در انتها گفت: «این تجربه فقط کسانی که با ایدئولوژی غالب زاویه‌هایی دارند نیست. بعضی از اساتیدی که من در این کتاب با آنها مصاحبه کرده‌ام مناصب بالایی دارند ولی این نارضایتی در همه آنها مشترک بود. سؤال مهم این است که فضای دانشگاهی ما چه خلاء هایی دارد که باعث می‌شود لذت کار علمی و آموزشی حتی از طرف کسانی که در چهارچوب ایدئولوژی حاکم هستند، نشود. در این نشست از بسیاری اساتید دعوت شود تا تجربه خود را به اشتراک بگذارند، اما نگرانی آنها از اینکه افکار عمومی گمان کنند آنها سنگ خود را به سینه می‌زنند مانع آنها بود و باعث شد ما از تجربه این اساتید محروم شویم.اگر بخواهیم نیمه پر لیوان را ببینیم، با تصفیه دانشگاه‌ها، یک دنیای موازی علمی در کشور ما شکل خواهد گرفت که خیلی قوی‌تر از فضای دانشگاهی خواهد بود و نشان از این دارد که ما می‌توانیم این رنج بزرگ را تبدیل به کار بزرگ و شر را تبدیل به خیر کنیم.»

 

خروج از نسخه موبایل