دکتر رئوف پیشداراستاد دانشگاه: آنگونه که وزارت کشور اعلام کرده؛ نتایج نهایی مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه تهران حاکی از مشارکت کمتر از 10 درصد از واجدین شرایط است. هنوز شمار آرای باطله در انتخابات تهران اعلام نشده است. افزودن آرای باطله میتواند نرخ مشارکت متفاوتی را رقم بزند. در دور اول انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هم تنها 24 درصد از واجدان شرایط در تهران رأی دادند. نرخ مشارکت در کل کشور 41 درصد و پایینترین میزان مشارکت در دور اول انتخابات مجلس بود. مشارکت پایین رأی دهندگان در دور دوم انتخابات، به دلایلی چند معمول است، ولی در حدی که وزارت کشور خبر داده، در چهار دهه گذشته کمترین میزان است. استقبال از انتخابات تنها در فضای واقعی کم رنگ نبود، در فضای مجازی نیز کاربران حساسیت چندانی نسبت به این موضوع نشان ندادند. اگر از شعارها که معمول سیاستمداران در ایران است، بگذریم و نگاهی واقعی مبتنی بر واقعیتها و حقایق داشته باشیم، مردم سالهاست که با استفاده از ابزارهای مختلف و از جمله قدرت رأی خود، رهبران را برای اداره امور کشور به چالش کشیده و میکشند. کشور سالهاست با تهدیدهای جدی و چالشها و بحرانهایی روبروست که مهمترین ترین آنها، تهدید وضع زندگی مردم و ناامیدی از آینده و دخالت روز افزون قدرت در همهٔ امور زندگی مردم است. تا حدی که حقوق مصرحه مردم در قانون اساسی در بسیاری موارد نادیده گرفته میشود. ناامیدی از آینده، ایران را به کشوری مبدل ساخته که نرخ مهاجرت جوانان در آن بالاست و میل به مهاجرت بویژه در میان دانشگاهیان رو به فزونی است. بیکاری، تورم و گرانی، رانت و اختلاس و زد و بند جناحی مسائل همیشگی است. رفتارهای نظام متاسفانه به گونهای بوده که مردم را نسبت به اموری که روی زندگی آنها اثر مستقیم میگذارد، نه بی تفاوت! که دارای جبهه و موضع مخالف و مقاومت کرده است که یک نمونهاش، انتخابات است. ایران جامعه متکثری است. این جامعه متکثر بویژه طبقه جوان آن که حالا بیش از هفتاد درصد جمعیت را تشکیل میدهد، خواهان شنیدن حرفهایش است، حرفهایی که پیرمردان سیاست که چهار دهه است قدرت را در اختیار دارند، نمیشنوند و حاصلش شکاف عمیقی است که اگر ادامه پیدا کند، عمیقتر هم خواهد شد که لرزههای شدید اجتماعی بدنبال خواهد داشت. در یکی دو دهه اخیر، اتفاقاتی افتاده است که سهم و نقش جمهور و نهاد نماینده آنها یعنی مجلس را در اداره امور کم و کمتر کرده است تا حدی که مجلس نه خواسته، نه توانسته و نه اجازه داشته در مسائلی دخالت کند و از اختیار و جایگاه قانونیاش وفق قانون اساسی به سود جمهور، بهره ببرد، که اولویتهای مردم بوده است. در این حالت تاکید میشود که عرصه ارزشها و ایدئولوژی نباید کاملاً بر عرصه راهبرد و استراتژی منطبق شود. این نکته سیاسی بسیار مهمی برای همه ماست. ما ضمن ارزشها و ایدئولوژیهای متفاوتی که داریم اما در عمل سیاسی میتوانیم همسو عمل بکنیم. در ایران هضم این مهم حداقل تاکنون اتفاق نیفتاده که برای حفظ وحدت و تقویت همدلی و منافع ملی، باید قواعد مردم سالاری را که دین مخالفتی با آن ندارد که، تأیید هم میکند، بپذیریم و به آن تن دهیم. مردم سالاری یعنی نظر و رأی مردم! آنچه مردم میخواهند و آنرا برای زندگی خود مفید میدانند. اگر هضم این مهم اتفاق میافتاد و یا حتی میل به آن وجود میداشت، قدرت و کسب آن، امروز زمینهای برای خدمت به جامعه و مردم بود، مردمی که حالا دریافته با قدرت رأی خود میتواند خواستههایش را محقق کند، قدرتی که گاه در شکل رأی باطله هم، خیلی چیزها را به چالش کشیده است.