سید ابوالفضل بهره دار کارشناس اقتنصادی: جناب آقای دکتر پزشکیان رئیسجمهور محترم
فصل تازه و امید به زندگی بهتر همواره برای ملتها یک عامل بالقوه محسوب میشود و برای بالفعل کردن آن نیازمند فهم درست از شرایط و مسائل در قالب اجرای آنها یک ضرورت انکار ناپذیر و بر پایه باور ملی جهت رشد و شکوفایی بوده و پیگیری جهت مطالبات اصولی تا اخذ نتیجه بی شک امری ضروری میباشد. اینک که به لطف مردم، دوره چهاردهم ریاست جمهوری آغاز گردیده، بر اساس وعدههای داده شده دیگر مردم منتظر تحولات اساسی هستند (وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا) و وعدههای داده شدهاتان را با جان خود وفادار باشید. لذا با اتکال به خداوند لایزال عوامل موثری را باید به منصه ظهور برسانید تا التیام بخش دردهای کهنه و از بین برنده رنج اقشار آسیبدیده شوید. سیزده دوره قبل از شما به اکثر وعدههای انتخاباتیشان عمل نکردند و حقوق ملت را ضایع نمودند، شما با استفاده همه جانبه از کارآمدان به اعتماد مردم پاسخ مناسب دهید.
جالب میدانم اشارهای به وضع آلمان در جنگ جهانی دوم کنم و عبرت بگیریم از شرایطی که داشتند و توفیقهایی که حاصل کردند. قطعاً با گذشت، همت مضاعف، خودباوری، بهرهگیری از همه نیروهای سازنده در پیشبرد اهداف، کاری در خورشان نظام جمهوری اسلامی ایران میتوان انجام داد.
در سال 1945 جنگ جهانی دوم تمام شد. نتیجه جنگ 62 میلیون کشته، (بعضیها بیشتر نوشتهاند؟) ویرانی، اسارت و دیگر هیچ. اما شروع کننده جنگ یعنی آلمان که بی میل نبود تا تمام دنیا را زیر سلطه خود درآورد و کمی از سلطه انگلیسیها بکاهد، در آن زمان خود رفت زیر سلطهٔ آمریکا. هنوز هم قرارداد صلحی بین آلمان و آمریکا مطابق عرف بین المللی منعقد نشده است. چیزی که رد و بدل شد اینکه جنگ را باخته است و قرارداد “ترک مخاصمه” ای که تنظیم انشای آن با آمریکا و انگلیسیها بود و آلمان فقط امضا کرد، فقط امضاء.
اما اتفاقی که در آلمان افتاد بعد از جنگ بسیار قابل توجه است. از هامبورگ در شمال تا مونیخ در جنوب بمباران شده بودند و در فاصله شمال تا جنوب هم بعضی از شهرها بیشتر و بعضی کمتر مورد هجوم واقع شده بودند.
تاسیسات صنعتی، بنادر، کارخانجات، مراکز نظامی و دوائر دولتی مهم، فرودگاهها، جادهها، راه آهن و … اهداف اصلی حمله کنندگان بودند.
روزهای بعد از خاتمه جنگ خانههای خراب، کمبود و در بعضی نقاط نبود آب و برق، کمبود مواد غذایی، جادهها و راهآهن ویران، بی ارزش شدن پول، بیکاری، تعطیلی اکثر دانشگاهها و مراکز آموزشی، احتکار (کوتاه مدت) و … مشکلاتی بود که پیش روی مردم آلمان بود، البته این مشکلات حدود 15 سال بیشتر طول نکشید.
به خاطر فشارهای گشتاپو پلیس مخفی آلمان قبل از جنگ بسیاری از دانشمندان آلمانی به آمریکا مهاجرت کرده بودند که بعضی از آنها بعداً در آمریکا توسط موسسه علمی بین المللی نوبل جایزه نوبل گرفتند که این جوایز به نام کشور آمریکا ثبت گردید و آلمان تا سالها حسرت اینکه چرا نظام گشتاپو باعث فرار آنها گردید را میخورد. فرار مغزها همچنین بعضی از سرمایه داران بعد از جنگ آنهایی که امیدی نداشتند و آینده را روشن نمیدیدند نیز هجرت کردند. عمده صنایع مهم آلمانیها در بخش شرقی به انضمام بسیاری از مهندسین و تکنسینهای کاربلد به شوروی برده شدند، تو گوئی که صنایع آلمان در بخش شرقی در آن زمان جاروب شد. بخشی از مشرق آلمان از این کشور جدا شد (آلمان شرقی). پایتخت مهم آلمان یعنی برلین، همان شهری که کندی رئیس جمهور آمریکا وقتی به برلین رفت گفت: (Ich bin Berliner یعنی من اهل برلین هستم) به دو نیمه شد و هر دو نیمه در آلمان شرقی قرار گرفت (طرحی برای آینده!). شکست آلمانها در لینگراد و استالینگراد باعث کشته شدن تعداد بیشماری از سربازان و دیگر نظامیان و به اسارت درآمدن تعداد زیادی از سربازان و افسران و به جا ماندن ادوات نظامی سبک و سنگین، دیگر عنائمی بود که نصیب شوروی شد. مغزهایی که به اسارت آمدند بعداً خیلی بیشتر از غنائم و ادوات نظامی برای شورویها مفید واقع شدند. البته اسرا بعداً با پرداخت پولهای هنگفت از طرف آلمان بی پول! آزاد شدند.
دو آلمانی یاد شده بعد از جنگ جهانی دوم، زمانی ضمام امور کشور را درحالی در دست گرفتند که هیچ چیز نداشتند ولی پس از حدود 15 سال با صداقت، وطن پرستی و خودباوری کاری کردند که برنامه ریزیها و مدیریتشان آلمان را نجات داد و اتفاقی افتاد که به آن معجزهٔ اقتصادی نام نهادند. برنامههای راهبردی آن دو نفر هنوز جزء خطوط اصلی (اگر نگوئیم به ثبت رسیده) دولتهای بعد تا به امروز قرار گرفت. دولتهای بعدی آن برنامه راهبردی (چشم انداز!) را قبول داشتند. نتیجهاش هم این شد که کشور آلمان امروز یکی از مقتدرترین نظامهای با ثبات سیاسی و اقتصادی جهان را دارد. البته پس از جنگ و امضای قرارداد “ترک مخاصمه” نباید کمکهای مالی آمریکای غالب به آلمان مغلوب را نادیده گرفت. آمریکائیها میدانستند کجا پول بریزند و چقدر.
آقایان Dr. Konrad Adenauer و Dr. Ludwig Erhard یکی صدراعظم و دیگری وزیر اقتصاد شدند و مدیریت جامعه را در دست گرفتند، شعار ندادند ولی عملشان پس از حدود 15 سال همان “تدبیر و امید” شد. هر دو گفتند که آلمان را یک چیز نجات میدهد (کار و کار و کار).
کار روزهای دوشنبه صبحِ زود شروع و روزهای یکشنبه ساعت 12 تمام میشد و آلمانیها برای تفریح (اگر در آن شرایط تفریحی متصور میشد!) فقط نصف روز فرصت داشتند، یعنی ساعت 12 روز یکشنبه تا 8 شب. مجدداً روز دوشنبه کار شروع میشد ولی کار …!
در طول هفته همه آنهایی که میتوانستند به خانههایشان برگردند باید ویرانیهای محله و منزل خود را ترمیم میکردند تا دیر وقت، و خانوادههایی هم که شوهران و پسران خود را در جنگ از دست داده بودند نقش سازندگی را زنان برعهده داشتند، آن هم با دستهای خالی ولی با ارادهای قوی. مشکلات مجروحین و داغ کشته شدگان را هم داشتند ولی با واقعیتها خیلی زود کنار آمدند و با همتی مثال زدنی و بر اساس تعلقات به کشور و سرزمین جانانه کار کردند.
آن دو مسئول کشور میدیدند که آلمان نصف و نیمه با صنایع بمباران شده را فقط کار نجات میدهد. برای این مهم به نیروی کار نیاز داشتند. چارهای نبود جز اینکه نیروی کار را وارد کنند (از ترکیه). دسترسی آنچنانی هم به پایتختی که نصف شده بود و در یک کشور دیگر قرار داشت (برلین غربی) نداشتند ولی برنامههای اجرایی و دستورات باید به برلین غربی میرسید. آلمان بمباران شد ولی فکر مسئولین، سیاستمداران، اقتصاددانان، استادان دانشگاه و حتی مردمی که چشم به دست آن دو نفر داشتند هرگز بمباران نشد. آنها اول کارخانجاتی را که برایشان پول میساخت یعنی مولد بود احیاء کردند، مانند فولکس واگن و بنز آن هم با کیفیت خوب و در کنار خدمات پس از فروش در حد استاندارد و … برند (Made in Germany) آلمان را نجات داد و شد آنچه باید میشد. پس از اینکه آقایان کی سینجر (Kiesinger) و برانت (WilliBrandt) صدراعظمهای بعدی سر کار آمدند، تو گوئی که در آلمان اصلاً جنگی رخ نداده است. شهرها آباد شدند، مردم سرکار رفتند، دانشگاهها فعال شدند، پذیرش دانشجویان خارجی برای ادامه تحصیل در آلمان (با اهدافی که آلمانها داشتند!) ترویج یافت. جادهها، اتوبانها، راه آهن، صنایع کشتی سازی و … توسط افکاری که بمباران نشده بودند راه اندازی شدند و شد آنچه شد.
آلمانها بعد از جنگ در چند چیز اشتراک هم داشتند: در نداشتن، ویرانی، امید به زندگی، همت، ساخت کشور.
امروز نه آقای ارهارد زنده است و نه آقای آدنائر، ولی یاد آنها در دل مردم آلمان زنده است. در هیچ کجا هم ثبت نشده است که به آنها مدال لیاقت بدهند ولی در عمل آنها جزء چهرههای ماندگار، ماندگار شدند.