نماد سایت نقش اقتصاد آنلاین

در مکتب دکتر عالیخانی، درس پنجم: ذوب آهن

سعید قصابیان کارشناس اقتصادی: علینقی عالیخانی (98-1307) وزیر اقتصاد ایران  در فاصله سالهای 48-1341 است. وی یکی از تکنوکرات های برجسته ایرانی ست که در دو دوره وزارت او، ایران به رشد اقتصادی 11.5 درصدی همزمان با نرخ تورم 2.6 درصدی دست یافت؛ عملکرد درخشانی که پس از او در هیچ دولتی تکرار نشد. به همین دلیل خاطرات او ارزش مطالعه دارد. خاطراتی که طی پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی مصاحبه، جمع آوری و منتشر  شده است.

در اینجا تلاش شده برداشت هائی را از این کتاب که می‌تواند برای مدیران و مهندسان امروز مفید باشد در چند بخش بصورت دنباله دار بازنویسی شوند . هر بار با یک موضوع.

 درس امروز: ذوب آهن

در ایران هم مثل خیلی از کشورهای در حال رشد، استقلال صنعتی و داشتن فولادسازی یکسان تلقی می‌شد. ولی شاید ما بیشتر از خیلی کشورها حق داشتیم که صاحب چنین صنعتی بشویم چون در کشورمان منابع آهن بسیار غنی وجود دارد. از طرف دیگر ذغال به مقدار کافی، نه با کیفیت خوب، در جنوب شرقی ایران پیدا شده بود. در ضمن می‌دانستیم که اگر در این صنعت گامهائی برداریم بعداً می‌توانیم بجای ذغال از گاز هم استفاده بکنیم و با روش احیای مستقیم فولادسازی انجام بدهیم. از زمان مشروطیت به بعد همیشه یکی از خواسته‌های آزادی خواهان و ترقی طلبان کشور کارخانه ذوب آهن بود که رضاشاه سعی کرد در کرج ایجاد بکند ولی با جنگ روبرو شدیم ولی این فکر ذوب آهن همچنان دنبال می‌شد و همه توجه‌ها بطرف مذاکره با کارخانه کروپ برای ایجاد چنین صنعتی در ایران بود. اعلیحضرت در این مورد مرتب از من سئوال می‌کرد و من هم کوشش داشتم که شرکت ذوب آهن ایران با مهندسین مشاور فرانسوی (شرکت ایرسیب) گزارش‌های مقدماتی کار را تهیه بکنند که این کار را هم کردند و توصیه‌شان این بود که واحدی با ظرفیت بالای نیم میلیون تن در منطقه اصفهان ایجاد بشود با استفاده از معادن آهنی که در کویر پیدا کرده بودیم و معادن ذغالی که در کرمان بود و مواد اولیه را با راه آهن به منطقه اصفهان بیاوریم که هم دسترسی به آب داشتیم، هم نزدیک بودیم به بازارهای مصرف. در این میان با کروپ هم در تماس بودیم و به سفارتمان اطلاع دادیم که اگر علاقه‌ای دارند باید بیایند به ایران که مذاکرات قطعی را بکنیم و سفیر ما در بُن هم اطلاع داد که آقای بایتس که همه کاره کروپ بود در فلان تاریخ روانه تهران خواهد شد. من هم این جریان را بعرض اعلیحضرت رساندم و ترتیب پذیرائی از این شخص را پیش بینی کردم و حتی چندین روز وقت خودم را آزاد گذاشتم که بتوانم با آلمانها درباره ذوب آهن مذاکره بکنم. در همان روزی که این شخص می‌بایست به ایران بیاید بدون هیچگونه توضیح و در نهایت بی تربیتی فقط اطلاع دادند که از مسافرت به ایران معذور هستند. این جریان خیلی به من برخورد و وقتی به اعلیحضرت ماجرا را گفتم ایشان هم برآشفته شدند و از من پرسیدند که چه باید کرد و من نظر خودم را به ایشان گفتم که ما اصولاً هیچ دلیل نداشته که در این سالیان دراز منتظر یک شرکت آلمانی بشویم و به ایشان گفتم که در مسافرتهائی که من به کشورهای اروپای شرقی کردم، هم چکسلواک ها و هم روسها را علاقمند به ایجاد ذوب آهن در ایران دیدم و بخصوص شوروی که در هندوستان هم همین کار را انجام داده بودند. ایشان از من پرسیدند که اگر ما بخواهیم با شوروی این کار را بکنیم با چه مشکلی (ریسکی) ممکن است روبرو بشویم؟ من به عرضشان رساندم که تنها مشکلی که ممکن است ما با آن روبرو بشویم اینستکه اگر کارخانه را درست کردند بعد رابطه ما با آنها به دلیلی تیره شد، آن‌ها سابقه این را دارند که جلوی فروش لوازم یدکی به ایران را خواهند گرفت. چندی بعد در یکی از سفرهائی که برای کنفرانسی به آسیا کرده بودم با وزیر بازرگانی هند که مدتها بود با یکدیگر دوست بودیم در این باره گفتگو کردم و از او خواستم که اگر ما دست به کار صنعت ذوب آهن با همکاری روسها شدیم و به هر دلیلی نیاز به لوازم یدکی داشتیم و امکان تهیه آن از شوروی فراهم نبود، آیا هندیها حاضر به پشتیبانی از ما هستند یا نه؟ و او هم بلافاصله جواب مثبت داد و قول داد که دولت هندوستان کاملاً در اینمورد در اختیار ایران خواهد بود. من پس از این سفر جریان را به عرض اعلیحضرت رساندم و ایشان چندی بعد به شوروی سفر کردند و در آن سفر با مقامات آن کشور درباره کارخانه ذوب آهن مذاکره شد. یعنی خود روسها هم این علاقه را نشان دادند. اعلیحضرت هم که آمادگی داشتند تأئید کردند و قرار شد که ما به روسها گاز بفروشیم و آنها برای ما کارخانه ذوب آهن ایجاد بکنند و همچنین یک کارخانه ماشین سازی در اراک برای لوازم فولادی حجیم و سنگین تأسیس بکنند. ایشان پس از بازگشت از شوروی نتیجه مذاکره‌ها و توافق خودشان را با مقامات آن کشور به اطلاع من رساندند و دستور دادند که با شورویها وارد مذاکره بشوم. هیئتی از شوروی به ایران آمد و مقدمات قرارداد همکاری برای گرفتن وام از شوروی و ایجاد کارخانه ذوب آهن را در تهران انجام دادیم. همچنین مذاکره مقدماتی درباره ساختن یک لوله گاز و رساندن گاز ایران از جنوب به مرز شوروی انجام شد. باید در اینجا خاطرنشان بکنم که در آن زمان گازهائی که بهمراه نفت از چاههای ایران بیرون می‌آمد (فِلِر) هیچگونه استفاده‌ای برایش نبود و ناچار بودیم اینها را بسوزانیم و حتی با قیمت وقت نفت، تزریق مجدد اینها به داخل مخازن هم چندان با صرفه نبود. بنابراین ایجاد لوله گاز و فروش آن به شوروی به ما امکان می‌داد که دست کم مقداری از این گازها را به هدر ندهیم و از این گذشته یک امکان تازه‌ای برای توسعه صنعتی و اقتصادی کشور بوجود آمد چون در مسیر همین لوله گاز ما می‌توانستیم صنایع زیادی را ایجاد بکنیم که اگر لوله گاز نبود حتماً باید در خوزستان و جنوب ایران بوجود می‌آمدند. بعنوان نمونه هر صنعتی که احتیاج به انرژی داشت می‌توانست نه فقط در خوزستان بلکه در تمام مسیر شاه لوله گاز ایجاد بشود. می‌توانستیم بعنوان نمونه کارخانه کود شیمیائی در شمال ایران ایجاد بکنیم و نگران ماده اولیه آن که گاز است نباشیم. بهرحال در دسامبر 1965 به همراه هیئت بزرگی به روسیه رفتم و حدود هیجده روز در آنجا بودیم و مذاکرات مفصلی با مقامات وزارت بازرگانی و کمیسیون همکاری فنی (روسیه) کردیم. همچنین با وزارت گاز شوروی موفق شدیم که هم قرارداد ذوب آهن و هم قرارداد گاز و ماشین سازی را به امضاء برسانیم. از آن به بعد ما متعهد بودیم سالی ده میلیارد مکعب گاز به شوروی بدهیم و فکر کردیم یک شاه لوله بزرگ گاز به ظرفیت چهارده میلیارد مکعب در سال ایجاد کنیم؛ چهار میلیارد مصرف داخلی و ده میلیارد هم برای صادرات و این مقدمه یک دگرگونی عظیمی در بهره برداری از منابع هیدروکربور موجود در مملکت بود. من خودم اعلامیه‌ای را که می‌بایست با شوروی امضاء بکنیم تهیه کردم و بر اساس آن اعلامیه گزارشی را به تهران فرستادم به تفصیل که چه توافقهائی با شوروی شده. در آن موقع تلکس هم بین مسکو و تهران نبود و ناچار بودیم بیش از یک ساعت با تلفنی که پارازیت داشت و خیلی سخت شنیده می‌شد اینها را دیکته بکنیم. ولی بهر حال همان روز رادیو تهران این خبر را پخش کرد و بعداً شنیدم که هیجان خیلی زیادی این موضوع در مردم ایجاد کرده بود. خود من هم از آنجا از راه پاریس به تهران بازگشتم؛ به این علت که خط هوائی میان ایران و مسکو هنوز وجود نداشت.

درس آموخته: برای مذاکرات اقتصادی، کارشناسان مطلع و وطن پرست را گسیل کنید. دکتر عالیخانی و همکارانش علاوه بر در نظر گرفتن ریسک همکاری با روس‌ها و تدبیر پاسخ مناسب به آن، یک تعامل برد-برد را با روسها شکل دادند. علاوه بر ساخت ذوب آهن و ماشین سازی و جلوگیری از هدر رفت گازهای فِلِر و کسب درآمد صادراتی از آن، یک شاه لوله گاز از جنوب به سرخس کشیده شد و صنایع مصرف کننده گاز در کل این مسیر تغذیه شدند.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل