زهرا قوزیوند روزنامه نگار: درد را از هر طرف بنویسی درد است. این بار قلمم از درد اعتیاد فریاد می زند. با یک سئوال از همه مسئولین شروع میکنم و در پایان هم باز فقط یک سئوال دارم و میخواهم بدانم جواب چیست؟ البته من از طرف همه خانوادههایی که جوانانشان درگیر این معضل بزرگ هستد سخن می گویم. سئوال اولم اینکه اعتیاد یعنی چه؟! یعنی وابستگی، وابستگی به هرچیزی؛ مواد، کار و … حال چرا جوانهایی فعال و زیبا که میتوانند با خاطری آسوده به جای وابستگی به کار و ورزش و خانواده، درگیر این معضل بزرگ شدهاند؟
در اطراف شهرستان کوچکی چون سرپل ذهاب بالغ بر سه یا چهار کمپ ترک اعتیاد هست ولی باز هم خیلی راحت معتادان در شهر پرسه میزنند و به جمع کارتنخوابهای شهر اضافه میشوند. آیا اگر این کمپها به کمپهای کار و حرفه تبدیل شوند، بهتر نیست؟ هزینههایی که خانوادهها برای برگشت جوانانشان به زندگی قبلشان متحمل میشوند، سرسام آورشده است. شما را به خدا کاری و تدبیری کنید. آه مادرانی که بارها عرش را میلرزاند دامنگیر کیست؟ چون بچههایی که درگیر این مواد لعنتی هستند کارهایی برای تأمین مواد انجام میدهند که باعث زجر و آزار و اذیت خانواده است مثل کتک زدن افراد خانواده، که گاهی این خانواده هیچ کاری از دستش بر نمیآید. و سئوال اخرم: جناب آقای رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر ایران (سرپلذهاب)، اگر یکی ازاین جوانان فرزند خودت بود، چه میکردی؟ پس همه را چون پسر و دختر خودتان فرض کنید و گام نخست را استوار و مقتدر تا رهایی کامل تمام جوانان شهر از این بلای خانمانسوز و اصلاح و بازگشت این جوانان به زندگی، شما بردارید و کارهایی بزرگ درشأن یک رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام دهید، باشد که خداوند هم ناظر بر کار شما به حرفه مقدستان، مقام ودرجه ای درشانتان به شما عطا فرماید.