سید محمد حسین ملائک تحلیلگر سیاسی: هر دولتی که در ایران بر سر کار آمده بالاخره “مغز متفکر” غالبی دارد که رفتارهای آن دولت را شکل داده است و بر مؤسسات موجود تأثیر میگذارد. در دولت آقای رئیسی نیز مغز متفکر غالب غیر از آقای جلیلی، آقای دکتر جمشیدی بودند که ظاهراً این امکان را داشتند که در بخش سیاست خارجی اصطکاکهای زیادی در اجرای امور به وجود آورند.
هم اکنون واضح است که رفتار خارجی دولت 14 حداقل برای مدتی زیر سایه نظرات و طرز تفکر جناب آقای دکتر ظریف شکل خواهد گرفت که حتماً فردی فرهیخته و بسیار متمایز از خیلیهاست.
اولین اقدام جناب ظریف در تشکیل معاونت راهبردی ریاست جمهوری و سیطره بر مرکز استراتژیک ریاست جمهوری، در واقع و در عمل با توجه به سوابق امر، به مفهوم تحت الشعاع قرار دادن وزارت امور خارجه خواهد بود.
وزارت امور خارجه، در اواخر دوره آقای دکتر کمال خرازی شروع به ازهم پاشیده شدن کرد و پروندهها یکی پس از دیگری از دست وزارت امور خارجه خارج شدند و با قدرت گرفتن نظامیان و نیروهای امنیتی در فضای سیاسی کشور و عدم توانایی وزرای امور خارجه بعدی، از آقای متکی گرفته تا دکتر صالحی و سپس آقای امیر عبدالهیان در نگهداریشان، این وزارتخانه در ساختار سیاسی قدرت به بخش کنسولی تقلیل یافت.
در دوره اول وزارت امور خارجه دکتر ظریف در دولت 11 و 12 وزارت امور خارجه در واقع به حل مسئله “برجام” مشغول بود که متاسفانه با انتخاب دونالد ترامپ امکان چیده شدن میوه آن برای وزارت امور خارجه در دور دوم مقدور نشد و در سایر زمینهها، از منطقه گرفته تا آمریکای لاتین، دستاورد ملموسی بدست نیامد. توافق 25 ساله با چین نیز به دلیل همین ضعف سیاسی وزرت امور خارجه دست بدست مقامات ذینفوذ شد تا نهایتاً از بین رفت.
در دوره آقای امیرعبدالهیان نیز وزارت امور خارجه نتوانست شخصیت حقوقی خود را در صحنه سیاسی کشور بازیابد و
تحت الشعاع رقابتهای خرد کننده داخلی از یک طرف و ناهماهنگی ارکان خود وزارت امور خارجه که هر یک نماینده بخشهایی از ذینفوذان بودند به این وزارتخانه اجازه نمیداد که نقش طبیعی خود را بازی کند. عدم وجود حداقلهایی در تواناییهای فردی شخص وزیر در کنفرانسها و جوامع
بین المللی نیز به این سیر منفی کمک میکرد.
با وضعیت جدید بار دیگر وزارت امور خارجه یک سیر قهقرایی دیگری را در ساختار سیاسی کشور تجربه خواهد کرد.
لازم به ذکر است که توسعه در کشور با تشکیل ساختارهای موازی حتی با مشارکت نیروهای نخبه و نابغه به وجود نخواهد آمد. ساختارهای قانونی در کشور باید از نظر کارشناسی و نیروی انسانی تقویت شوند و ساختارهای موازی منحل شوند. یک مرکز مطالعاتی استراتژیک باید همان مرکز مطالعاتی بماند و به آموزش کارشناس و ایده پردازی اشتغال داشته باشد و کاری به اجرا نداشته باشد.
به نفع منافع ملی است که وزارت امور خارجه بتواند احترام و جایگاه سابق خود را در ساختار سیاسی کشور بدست آورد. فقدان فعالیتهای منطقهای ناشی از عدم وجود اعتماد به نفس در این ساختار است. این مهم با توجه بیشتر به نیروی انسانی در سازمان میتواند محقق شود.
اگر این نقل قول از یک وزیر امور خارجه درست باشد که: “کل سیاست خارجی کشور را میشود با 10-11 نفر گرداند و بقیه کارمندان وزارت امور خارجه بیکارند”، آن وقت اولویت دادن به بازسازی وزارت امور خارجه بیش از پیش باید مد نظر قرار گیرد.