«سوختبری» به جای «تحصیل»!

0
96

بهنام مزینانی روزنامه نگار: گروه اجتماعی: تراژدی کودکان کار روزگار درازی است که گوش‌هایمان را پر کرده و لابه‌لای خبرهای روزانه افسوس‌وار و بدون توقف از آن عبور می‌کنیم. اما گاهی جنس این کارها فرق می‌کند و طعم مرگ می‌دهد جوری که وحشت هر روزه با زندگی بچه‌ها آویخته می‌شود.

نظام طبقاتی خانواده‌ها باعث می‌شود در حالی که در بخشی از شهرها پدرو مادرها برنامه‌های آموزشی و تحصیلی بچه‌ها دغدغه روزمره‌شان است و در هر مرحله از رشد کودک وارد فاز جدیدی از برنامه ریزی بلند و میان مدت فرزندان خود می‌شوند، در جاهای دیگر کودکان برای کمک به اقتصاد خانواده وارد بازارهای کار عمدتاً مخفی و پنهان می‌شوند با آسیب‌های آشکار.

یکی از این لوکیشن‌های غم‌زده، در استان سیستان و بلوچستان است. برای بسیاری از پدر و مادرها در این منطقه برای گذران زندگی روزمره دغدغه زیادی دارند، و گاهی این فشار به حدی است که پسربچه 5 ساله یکباره تمام کودکی خود را رها می‌کند و وارد جنگ نان می‌شود.

اندوه بیسوادی

آموزش در اینجا سال‌هاست دچار مشکلاتی شده و در گوشه‌ای غریب رهایش کرده‌اند. «قادر» که از اهالی خاش است، از نبود امکانات آموزشی می‌گوید و اندوه بی‌سوادی که تا آخر عمر در قاب حسرت خانه‌هایشان آویزان شده است: «فقر و عدم امکانات معیشتی شکافی عمیق بین درس و اهالی اینجا انداخته است که معدود خانواده‌هایی که توان مالی برای تحصیل بچه‌ها دارند اجازه اتمام تحصیلات دبیرستان و دانشگاه را به بچه‌هایشان می‌دهند و الباقی روانه خیابان‌ها و جاده‌ها می‌شوند.»

مصطفی دشتی، عضو هیئت علمی دانشگاه ولایت در این باره می‌گوید: «متاسفانه هم در بحث مدارس و هم دانشگاه، مهم‌ترین عامل بازدارند از تحصیل، بی پولی و فقر است. کودکان از مدارس باز می‌مانند تا کمک خرج باشند و دختران از دانشگاه تا به خانه بخت بروند و بار خرجشان از گرده خانواده‌ها برداشته شود.»

فرید شاهمرادی مدیر کارخانه نوآوری زاهدان نیز درباره تبعیض جنستی در تحصیل می‌گوید: «جدا از شهر زاهدان که شهری دانشگاهی است، شهرهای دیگر استان با مشکل جدی در تبعیض جنسیتی روبه‌رو هستند. یکی از مهمترین دلایل این اتفاق نبود امکانات و زیرساخت‌های آموزشی به خصوص در مقاطع متوسطه در گستردگی جغرافیایی استان به میزان متناسب است. این باعث می‌شود با فقر تحصیل بویژه در دوره متوسطه ابتدا برای دختران و حتی برای پسران مواجه باشیم.»

وی اضافه می‌کند: «معدود دخترانی که تا دیپلم ادامه تحصیل می‌دهند هم متاسفانه برای ورود به دانشگاه با چالش‌های دست و پا گیر روبه‌رو می‌شوند که مهمترین آن محدودیت‌های خانوادگی، تعصبات قومی و فقر است.»

این استاد دانشگاه تاکید می‌کند: «نبود مهارت‌های فنی و تخصصی که دلیل آن کمبود ساختارهای مهارت افزایی در استان است، به دست نیافتن به شغل مناسب دامن زده است که همین موضوع باعث تداوم فقر و استمرار آن در نسل‌ها می‌شود.»

بغض پدرانه

عثمان پدر خانواده‌ای 7 نفره است و با سوختبری خانواده را می‌چرخاند. می‌گوید: «به جای اینکه پسرکم را برای گردش و تفریح از خانه بیرون ببرم هر روز دستش را می‌گیرم و راهی جاده مرگ می‌کنم. ترس اینکه این بچه فردا جا پای من نگذارد و اقبالش به سیاهی نکشد مدام توی خواب و بیداری اذیتم می‌کند. کدام پدری را دیدی فرزندش را برای یک لقمه، با خودش همراه جاده هلاکت کند.»

او می‌گوید: «فرزندان کوچکم در بارگیری سوخت کمک حالم هستند و بشکه‌های سوخت را در این گرمای طاقت فرسا پر می‌کنند و مدام سرفه‌های ناشی از گازهای خروجی گازوئیل و بنزین ریه‌هایشان را درگیر می‌کند. این بار زدن بشکه‌ها تنها فضا برای بازی‌های نوجوانی‌شان است.»وسط واگویه‌های پدرانه نگاهم بچه‌های محکوم به سوخت بری را می‌گیرد، اینجا بچه‌ها چقدر با معنی بازی‌های کودکانه غریب هستند. بازی حباب گیری که برای همه ما خاطره مشترک کودکی است، وقتی با فوتی کم زور تلاش برای باد کردن حباب‌های کفدار می‌کردیم و تمام تمرکزمان برای ساخت حباب‌های بزرگ‌تر بود، اینجا بازی‌ها هم بوی کاسبی می‌دهد شده و بچه‌ها حباب‌های کف کرده از دبه‌های سوخت را آرام فوت می‌کنند و لابه‌لای خنده‌های‌شان تمام توانشان را به دور در بشکه می‌اندازند که با دقت پلمپ کنند.

عمر تحصیل تا پنجم ابتدایی

بر حسب جبر زمانه، کودکان در بسیاری از روستاها و بویژه روستاهای مرزی سالخوردگان امروزند و آرزو و امیدی که در دلهایشان هرگز جوانه نزده، و در بزرگسالی خلاء جوانی نکردن و لطافت‌های کودکانه، جامعه معضل اجتماعی برتن می‌کند.عثمان به پسران بزرگترش هم اشاره می‌کند: «پسرانم که رشد می‌کنند، کنار دستم شاگرد سوختبری می‌شوند و عضوی از خانواده سوخت‌برها را در سن کم تشکیل می‌دهند.»اولین نیاز هر کودک ایجاد فضای امن و آرام است که بتواند زیر بنای رشد و تعالی‌اش را آرام آرام بگذراند. چیزی که سال‌هاست این رویای ساده و دست یافتنی برایشان به آرزویی مسدود تبدیل شده است. نبود شرایط خانوادگی مناسب و عدم تمکین مالی فرزندان جامعه را در دام فقر فرهنگی و علمی انداخته. عمده عمر تحصیل در سیستان تا پنجم ابتدایی است و پرونده تحصیلی برای همیشه مختومه می‌گردد.چه فرصت‌ها و پیشرفت‌هایی که در قفس فقر افتاده و راهی به رهایی ندارد و مجبور به سکوت می‌شوند. کار کردن در کودکی و نوجوانی که لذت بخش‌ترین و جذاب‌ترین ثانیه‌های زندگی هر فرد است به جای ثبت زیباترین خاطرات، تبدیل به ترسناک‌ترین سناریوی پر درد زندگی می‌شود.عثمان از وحشت و نگرانی‌های سوخت بری هنگامی که فرزندانش همراهش هستند سخن می‌گوید: «هر بار که پشت فرمان با سرعت رعشه آور جاده‌های مهیب، این بار کشنده را می‌برم، فقط از خدا سالم رسیدن فرزندانم را می‌خواهم و ترس اینکه نکند این آخرین نگاه، یا آخرین لبخند بین ما باشد.»

کودکانی که به بزرگسالی نمیرسند

کودکان کار امروز آسیب پذیران عاطفی فردایند، خلاء شیطنت‌های بچگی، تفریحات نوجوانی، عاشقانه‌های جوانی که در مسیر منظم خود قرار نگرفته است، دانه‌های بی‌مهری، تردید، افسردگی و حفره بزرگ محبت دامن گیر نیمه‌های میانی عمر می‌شود. کار کودک معضلی از شاخه‌های آسیب‌های اجتماعی است که در همه جا شاهد آن هستیم و در کلانشهرها پاهای ضعیف کودکانه‌ای می‌بینیم که هر روز به جنگ نان می‌رود و کوچه، پس کوچه‌های شهر میان سطل‌های لجن گرفته و متعفن که دفتر کارشان است، می‌چرخد.بسیاری از بچه‌های سیستان هیجان‌انگیزترین لحظات بچگی‌شان نه بازی‌های روزمره که سرعت لرزه‌آور 220 کیلومتر بر ساعت سوختبرهایی است که با قاچاقچیان سوخت و افغان‌کشی‌ها همراه می‌شوند. گرمای سوزان و بادهای شلاقی پذیرای سفر مرگباری است که نبود آب خوردن جهنمی بی رحم برایشان درست کرده است.

اینجا تنها جایی است که برای فردایشان هم برنامه‌ریزی نمی‌کنند چون نمی‌دانند این مأموریت نفس گیر مجال ماندن فردا را می‌دهد یا نه؟بسیار بچه‌هایی بودند که طعم بزرگی را نچشیدند و این جاده پرخطر مهر خاموشی بر عمرشان انداخته است و مادرانشان چراغ شیدایی بر دور قبرشان آویزان کرده‌اند.همه این‌ها نشان می‌دهد که محرومیت‌های استان سیستان و بلوچستان بسیار بیشتر از آنچه که تاکنون انجام شده، نیازمند توجه و رسیدگی است.

 

ارسال دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید