هیوا زارعی- روزنامه نگار: در شرایطی که اقتصاد ایران با چالشهای ساختاری، تورم مزمن و محدودیتهای ناشی از تحریم روبهروست، توجه به دیپلماسی اقتصادی منطقهای بهعنوان راهی برای عبور از بنبستهای کنونی بیش از گذشته اهمیت یافته است. اما آیا این مسیر میتواند واقعاً راهی پایدار برای شکوفایی اقتصاد کشور باشد یا تنها مُسکنی موقت برای کاهش فشارهای موجود است؟
به گزارش « نقش اقتصاد»، اقتصاد ایران در سالهای اخیر درگیر مجموعهای از بحرانهای تو در تو شده است؛ از تورم بالا و کاهش ارزش پول ملی گرفته تا فرسودگی زیرساختهای تولید و ناتوانی در جذب سرمایه خارجی. در چنین شرایطی، نگاه سیاستگذاران بهسوی «دیپلماسی اقتصادی منطقهای» معطوف شده است؛ مفهومی که هدف آن استفاده از ظرفیت همسایگان برای توسعه تجارت، سرمایهگذاری مشترک و کاهش اثر محدودیتهای بینالمللی است. اما آیا واقعاً این سیاست میتواند به شکوفایی اقتصادی ایران بینجامد؟
منطق پیوند با همسایگان
دیپلماسی اقتصادی منطقهای بر این فرض استوار است که همسایگان جغرافیایی، به دلیل اشتراکات فرهنگی و اقتصادی، شریکان طبیعی توسعه متقابلاند. ایران با 15 کشور هممرز، در یکی از پرظرفیتترین موقعیتهای ژئواکونومیک جهان قرار دارد. در سالهای اخیر، دولت تلاش کرده است با تمرکز بر محور شرق و جنوب، روابط اقتصادی خود را با ترکیه، عراق، پاکستان، آذربایجان، عمان، قطر و کشورهای آسیای میانه گسترش دهد. عضویت دائم در سازمان همکاری شانگهای و تمایل به پیوستن به بریکس نیز در همین راستا معنا پیدا میکند. این رویکرد منطقی و حتی ضروری است، زیرا در غیاب روابط نرمال با اقتصادهای غربی، منطقه تنها مسیری است که امکان تنفس اقتصادی واقعی را برای ایران فراهم میکند.
فرصتهای نهفته در اطراف ایران
از منظر اقتصادی، منطقه پیرامونی ایران بازاری بالقوه با بیش از 600 میلیون نفر جمعیت است. کشورهایی چون عراق و افغانستان بهشدت وابسته به کالاهای ایرانی هستند. ترکیه و روسیه در سالهای اخیر مسیرهای تازهای برای تبادلات تجاری با ایران گشودهاند و چین نیز در چارچوب توافق 25 ساله بهدنبال حضور بلندمدت اقتصادی در کشور است.
تحولات ژئوپلیتیکی جهان نیز فضای تازهای برای بازتعریف روابط اقتصادی منطقهای ایجاد کرده است. مسیرهای حملونقلی همچون «کریدور شمال–جنوب» و طرحهای توسعه بندری در چابهار و بندرعباس میتوانند ایران را به حلقهای کلیدی در اتصال شرق و غرب تبدیل کنند. از سوی دیگر، موقعیت انرژی ایران فرصتی بیبدیل برای ایفای نقش راهبردی در تأمین گاز و برق منطقه فراهم میکند. صادرات انرژی و فرآوردههای نفتی به همسایگان میتواند ضمن ایجاد درآمد ارزی، به وابستگی متقابل اقتصادی نیز بینجامد؛ سرمایهای که در معادلات سیاسی نیز اثرگذار است.
دیوارهای بلند پیشرو
با وجود این ظرفیتها، مسیر دیپلماسی اقتصادی منطقهای در عمل با موانع جدی روبهروست. نخستین مانع، نبود استراتژی منسجم اقتصادی خارجی است. روابط اقتصادی ایران با همسایگان غالباً تابع تحولات سیاسی و امنیتی بوده نه برنامهای توسعهمحور. دومین مانع، ضعف زیرساختهای نرم و سخت تجارت است؛ از نظام بانکی غیرمتصل و تحریمشده گرفته تا مشکلات گمرکی، حملونقل ناکارآمد و نبود توافقهای تعرفهای پایدار. حتی با اراده سیاسی، نبود بسترهای اجرایی مؤثر مانع تحقق اهداف اقتصادی میشود. رقابتهای منطقهای و بیاعتمادی تاریخی میان برخی کشورها نیز چالشی مضاعف ایجاد کرده است. در حالیکه ترکیه، عربستان، قطر و امارات پروژههای منطقهای خود را با قدرت پیش میبرند، ایران زیر سایه فشار تحریمها و محدودیتهای مالی با دست باز کمتری حرکت میکند. شعار «چرخش به شرق» زمانی به واقعیت بدل میشود که در داخل، زمینههای نهادی و اقتصادی آن شکل گرفته باشد.
مسیر نجات از درون
به گزارش « نقش اقتصاد»،اگر دیپلماسی اقتصادی منطقهای قرار است نقش نجاتدهنده ایفا کند، باید بر سه پایه اصلی بنا شود: نخست، اصلاح ساختار اقتصادی داخلی؛ هیچ کشوری با اقتصادی بیثبات و غیرشفاف، شریک قابل اعتمادی نخواهد بود. تا زمانی که ایران ثبات نسبی و پیشبینیپذیری اقتصادی ایجاد نکند، همسایگان تمایل کمی برای سرمایهگذاری درازمدت خواهند داشت. دوم، تنوعبخشی به ابزارهای مالی و تجاری است. تحریمها ضرورت ایجاد سازوکارهای منطقهای چون پیمانهای پولی دو یا چندجانبه، استفاده از ارزهای محلی، بانکهای مشترک و مناطق آزاد واقعی را دوچندان کرده است.
سوم، تفکیک سیاست از تجارت است. اقتصاد منطقهای نیازمند اعتماد، ثبات و دوری از تصمیمات احساسی است. تا زمانی که روابط اقتصادی ایران با همسایگان بهعنوان اهرم فشار سیاسی استفاده شود، هیچکس حاضر نخواهد بود در این زمین سرمایهگذاری کند.
الهام از تجربه دیگران
کشورهایی که در دیپلماسی اقتصادی منطقهای موفق بودهاند، ابتدا اصلاحات درونی را در دستور کار قرار دادند. ترکیه با امضای توافقنامههای تجارت آزاد با دهها کشور، صادرات خود را چند برابر کرد. امارات با تبدیل دبی به مرکز ترانزیت کالا و خدمات مالی، نقش منطقهای خود را تثبیت نمود. چین نیز پیش از اجرای طرح «کمربند و جاده»، اقتصاد داخلی خود را باثبات و رقابتی ساخت. در مقابل، ایران بهدلیل تغییر مداوم سیاستها، ضعف هماهنگی نهادی و فقدان راهبرد بلندمدت، از بسیاری فرصتهای مشابه عقب مانده است. بنابراین، مشکل ایران کمبود فرصت نیست، بلکه ناتوانی در استفاده نظاممند از آن است.
زمان، سرمایهای که در حال تمام شدن است
تحولات منطقهای کنونی میتواند نقطه عطفی برای ایران باشد. افزایش اهمیت مسیرهای زمینی میان آسیا و اروپا، نیاز کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد و بحران انرژی در غرب، فرصتهایی استثنایی برای نقشآفرینی ایران ایجاد کرده است. با این حال، زمان به نفع کشورهایی است که سریعتر تصمیم میگیرند. ترکیه و آذربایجان با توسعه کریدورهای جدید در حال تثبیت جایگاه خودند و عربستان و امارات نیز با دیپلماسی فعال اقتصادی در حال پیشدستی هستند.اگر ایران نتواند با نگاهی واقعگرایانه، جایگاه خود را در این شبکه جدید تثبیت کند، ممکن است در آیندهای نهچندان دور از محور تعاملات اقتصادی منطقه کنار گذاشته شود. در آن صورت، دیپلماسی اقتصادی منطقهای نه راه نجات، بلکه فرصتی از دسترفته خواهد بود در تاریخ اقتصاد معاصر کشور.




