نیما نوربخش-روزنامه نگار: تهران دوباره به رنگ خاکستر درآمده؛ شهری که هر سال در پاییز و زمستان در چنبره آلودگی گرفتار میشود، این روزها نفسش از همیشه تنگتر و مردمانش خستهترند. خیابانها مثل همیشه پر از همهمهاند، اما این بار صدای اعتراض از زیر ماسکها شنیده میشود؛ صدایی که چند سالی است از مرز نگرانی گذشته و به فریادی جمعی تبدیل شده است. مردم پایتخت میپرسند: چرا هر سال همین سناریو تکرار میشود؟ چرا هر نفس، حکم بلعیدن ذراتی را دارد که در سکوت، آرام آرام جانشان را کوتاه میکند؟ به گزارش «نقش اقتصاد»، آمارها به شکلی عریان از واقعیت پرده برمیدارند. بر اساس گزارش معتبر IQAir در 22 نوامبر 2025، شاخص کیفیت هوای تهران از 200 فراتر رفته و در وضعیت «بسیار ناسالم» قرار دارد؛ یعنی شهری که هوایش به مرز هشدار رسیده و سلامت گروههای حساس، کودکان و سالمندان پیش از همه در معرض خطر است. همان روز، تهران در فهرست آلودهترین شهرهای بزرگ جهان، رتبه چهارم را کسب کرد؛ افتخاری تلخ و ناخواسته. از سوی دیگر، معاون بهداشت وزارت بهداشت، علیرضا رئیسی، در یکی از گزارشهای رسمی تأکید کرده بود که سالانه حدود هفت هزار نفر از ساکنان این شهر تنها به علت آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند؛ آماری که بهاندازه یک تراژدی شهری تکاندهنده است. مرگومیر ناشی از ذرات معلق در سال گذشته، طبق برخی گزارشها، به بیش از 7342 نفر رسیده؛ عددهایی که دیگر برای مردم خشک و بیروح نیستند. اینها جانهایی هستند که پشت هر کدام، خانوادهای سوگوار نشسته است.
شوخی تلخی به نام هوای پاک
در راه تهیه این گزارش برای روزنامه «نقش اقتصاد»، در مسیر خیابان انقلاب، در سکوتی که تنها صدای ماشینها آن را میشکند، مادر جوانی را میبینم که دست دختر سهسالهاش را گرفته و ماسک کوچکی روی صورت کودک جا خوش کرده است. وقتی از او میپرسم چرا با این وضعیت بیرون آمده، لبخندی تلخ میزند: «نمیتونیم که همیشه خونه بمونیم. زندگی جریان داره اما نفس کشیدن دیگه سخت شده.» دخترک ماسک را بالا میکشد و میگوید: «مامان، بوی دود میاد، گلومو میسوزونه.» مادر چیزی نمیگوید اما در سکوت نگاهش میتوان صدای شکستن دلش را شنید. در همین روزها، میانگین غلظت ذرات معلق PM2.5 در تهران حدود 33 میکروگرم بر متر مکعب گزارش شده؛ یعنی بیش از دو برابر حد استاندارد جهانی. این یعنی هوا برای ریههای مردم عملاً مانند یک آلودگی دائمی در حال تخریب است. برخی گزارشها میگویند در بعضی ایستگاههای سنجش آلودگی، کل سال کمتر از 15 روز هوای پاک ثبت شده؛ آماری که برای یک کلانشهر 9 میلیونی، چیزی شبیه شوخی تلخ است. اما چرا تهران، این شهر بلندمرتبه با خیابانهای پهن و شبکه حملونقل انبوه، هنوز از پس آلودگی هوا برنیامده است؟ کارشناسان میگویند ریشههای این بحران چندلایهاند. پیش از هر چیز، نقش خودروها و وسایل نقلیه موتوری در این آلودگی انکارشدنی نیست. بیش از نیمی از خودروهای کشور فرسودهاند؛ یعنی اتومبیلهایی که سالهاست استاندارد آلایندگیشان از نفس افتاده و هر روز با سوخت غیراستاندارد، دود و ذرات سمی را وارد هوای شهری میکنند که دیگر ظرفیت تحمل ندارد. سهم حملونقل در آلایندگی تهران بهطور رسمی بیش از 60 تا 70 درصد تخمین زده میشود؛ یعنی اگر همین یک بخش اصلاح شود، پایتخت میتواند نفسی تازه کند.
مردمی که بهانهها را نمیپذیرند
با این حال، ماجرای سوخت فقط به خودروها ختم نمیشود. کارشناسان محیط زیست بارها انتقاد کردهاند که کیفیت بنزین تولید داخل هنوز با استانداردهای جهانی فاصله دارد. برخی مسئولان از طرحهای ارتقای استاندارد سوخت سخن میگویند، اما بسیاری معتقدند که در عمل، راه طولانی تا بهبود جدی باقی است. در کنار این بحثها، ماجرای مازوتسوزی نیروگاهها سالهاست به یک کشمکش داغ تبدیل شده؛ از دههها پیش، مردم و رسانهها با دیدن دودهای غلیظ از برخی صنایع و نیروگاهها، این سوخت سنگین را مقصر میدانند. اما مسئولان معمولاً میگویند مازوتسوزی در تهران یا وجود ندارد یا اثر چندانی در آلودگی شهر ندارد. نیروگاه بعثت، یکی از نیروگاههای مهم پایتخت، طبق برخی اظهارات رسمی اصلاً مازوت نمیسوزاند. با این حال، وقتی هوا اینچنین سنگین است، مردم کمتر به این توضیحات اعتماد میکنند. در ذهن شهروندان، دودهایی که دیدهاند، خاطراتی که از روزهای سوزان آسمان تهران دارند، آنقدر واقعی است که تکذیبها را چندان نمیپذیرند.
زندانی شدن آلایندهها در جغرافیای تهران
در این میان، یک حقیقت دیگر نیز وجود دارد که کمتر درباره آن صحبت میشود: سوزاندن ضایعات، لاستیک و زباله در حاشیه شهر. گزارشهایی از مناطق صنعتی اطراف تهران منتشر شده که نشان میدهد برخی افراد با اهداف اقتصادی یا به دلیل نبود نظارت، ضایعات و لاستیک را میسوزانند. دود این آتشهای غیرقانونی، آرام آرام روی شهر مینشیند و شبها که باد کمتر است، به درون خانهها خزیده و ریه کودکان را پر میکند. این بخش از آلودگی، اگرچه سهمی کمتر از وسایل نقلیه دارد، اما از نظر ماهیت آلایندهها بسیار سمیتر و خطرناکتر است. جغرافیای تهران نیز در این میان بیتقصیر نیست. شهری که میان کوهها محاصره شده، در روزهای سرد پاییزی و زمستانی دچار پدیده وارونگی دما میشود؛ یعنی آسمان مثل یک در بسته نامرئی میشود و آلایندهها را در سطح زمین زندانی میکند. وارونگی دما شاید یک پدیده طبیعی باشد، اما وقتی با حجم عظیم منابع آلاینده ترکیب میشود، نتیجهاش هوایی است که حتی لحظهای نفس راحت نمیتوان در آن کشید. به قول یکی از متخصصان، «تهران مثل ظرفی است که مدتهاست پر شده؛ دیگر جایی برای ذرههای جدید ندارد و فقط لبریز میشود.»
شهری که در پاییز در مهِ مرگ فرو میرود
این روزها در شهر، نشانههای بحران را در کوچکترین جزئیات میتوان دید. مغازهداران کمتر در را باز میگذارند. معلمان به دانشآموزان هشدار میدهند که تا حد ممکن در حیاط مدرسه نمانند. مادران کودکان آسمی، با نگرانی شبها دستگاه بخور را روشن میگذارند و دعا میکنند که کودکشان سرفه نکند و با وجود همه اینها، به مردم گفته میشود: «در خانه بمانید و پنجرهها را باز نکنید.» توصیهای که بیشتر شبیه یک مُسکن موقت است تا درمان. در این میان، نارضایتی مردم کاملاً قابل لمس است. خیلیها باور دارند که مسئولان در برخورد با آلودگی هوا، واکنشهایی کوتاهمدت و نمایشی دارند. تعطیلی مدارس، اخطارهای مکرر، اعلام شرایط اضطراری، همه اینها در ظاهر اقدامی برای محافظت از مردم است اما در عمل هیچ چیز را تغییر نمیدهد. وقتی طرحهای کلان نوسازی ناوگان خودروها سالهاست به تعویق میافتد، وقتی توسعه حملونقل عمومی متناسب با نیاز جمعیت رشد نکرده، وقتی کارخانهها نظارت جدی نمیشوند و سوخت غیراستاندارد همچنان تولید میشود، نتیجهاش همین میشود: شهری که هر سال از آبان تا اسفند در مهِ مرگ فرو میرود.
ریههای تهران هنوز امید دارند
گزارش نقش اقتصاد نشان میدهد در پایان روز، تهران شهری است که هنوز قابلیت نفس کشیدن را دارد، اگر ارادهای همگانی برای نجاتش شکل بگیرد. کارشناسان تأکید میکنند که راهحلها روشناند: نوسازی ناوگان فرسوده، بهبود کیفیت سوخت، توسعه حملونقل عمومی، نظارت سختگیرانه بر صنایع و فعالیتهای غیرقانونی، و برنامهریزی شهری هوشمند. اما تهران دیگر فرصت تعلل ندارد؛ هر سال، زندگی هزاران نفر در این میان از دست میرود. آلودگی هوا یک موضوع زیستمحیطی ساده نیست؛ یک بحران بهداشتی، یک نگرانی اجتماعی، و یک معضل ساختاری است که آینده کلانشهر را تهدید میکند. تهران، این مادر خسته، این شهر دودآلود با میلیونها قصه، هنوز امید دارد؛ اما امید زمانی واقعی میشود که مردم و مسئولان کنار هم بایستند، صدای اعتراض شنیده شود و تصمیمهایی که سالها عقب مانده، در نهایت عملی شوند. تا آن روز، هر نسیم سبکی که بر خیابانهای شهر میوزد، یادآور رؤیایی است که تهران مدتهاست از آن محروم مانده: حق ساده و انسانیِ نفس کشیدن در هوایی پاک.




