خبرنگاری و هزار درد

0
86

محمد ارفع روزنامه نگار: پا گذاشتن به عرصه خبرنگاری کار هر کسی نیست، این کار روز و شب ندارد و گاهی آنقدر خبرنگار را در خود غرق می‌کند که برای انتخاب یک تیتر جذاب حاضر است از خواب شب خود نیز بگذرد.

بارها اتفاق افتاده تا یک گزارش یا یادداشت را در بایگانی نگه داریم تا شاید یک تیتر بهتر و جنجالی‌تر به ذهنمان بیاید تا تأثیر بیشتری داشته باشد و یا حتی آنقدر این وسواس انتخاب تیتر آنقدر افزایش یافته تا مطلب دیگر از کارکرد افتاده و به اصلاح سوخته است.

کاش اما تنها مساله ای که یک خبرنگار با آن دسته و پنجه نرم می‌کرد انتخاب تیتر بود، پس از تیتر مهم‌ترین قسمت مطلب تازه مانده است پیچدگی که باعث می‌شود متن نوشته شده را بارها و بارها بخوانی نکند نوشتن یک پاراگراف یا یک جمله و حتی یک کلمه موجب رنجش خاطر فردی شود و یا اینکه ملاحضات اجباری را رعایت نکرده باشی که در این صورت حق الناس فرد یا کارکنان روزنامه بر گردن تو بیاید.

در این کار که باشی باید خود را برای آن آماده کرده باشی که آسیاب به نوبت است و احتمال آن وجود دارد که مطلبی را که با هزار وسواس نوشته‌ای به مذاق فردی خوش نیاید و نفر بعدی که با او تماس می‌گیرند تو باشی که تذکر، گله گذاری و یا احضار می‌شوی تا کارت به دادگاه و قاضی بکشد.

با همه این دردها و با تمام وجود و استرسش می‌نویسیم و نوشتن را با تمام ناملایمات خارجی‌اش پذیرفته‌ایم زیرا ما کارمان را دوست داریم و به آن عشق می‌ورزیم اصلاً مگر می‌شود خاک روزنامه را نخورد و به آن معتاد نشد اگر باور ندارید بروید از پیشکسوتانی بپرسید که تا لحظه مرگ حاضر نبودند این حرفه را رها کنند.

مگر روز خبرنگار به مناسبت شهادت چنین خبرنگاری نام گذاری نشده است پس نیاز به اثبات نیست ما سال‌هاست که فرصت داشته‌ایم تا حرف‌های دیگران را برای شنیدن صدایشان برای جامعه ترجمه کنیم اما شاید یک روز از این تقویم وقت باشد که ما هم از حال روز خود بنویسیم و به دیگران نیز این عشق خودمان را یادآور شویم.

عمری، دیگران را سوژه کردیم تا کارهای جامعه سامان یابد، حالا یک روز هم خودمان را سوژه می‌کنیم، شاید کسی هم از دردهای ما بنویسد. سخت است که از مشکلات بنویسی و قادر باشی همه را راضی نگه داری، خبر، مانند چوب دوسری است که همیشه یکی را راضی و دیگری را ناراضی می‌کند و در این میان، فقط نگارنده هست که باید هم تمجید بشنود و هم انتقاد.

روزنه‌های امید خبرنگاران گوشه کوچکی از دنیای واقعی مدیران است و یک خبرنگار بدون هیچ چشمداشتی برای روایت روزگار خویش کوچه کوچه مسیر را درهم می‌پیماید تا به سوژه و جلسه فلان برسد. در این بین گذشت شتابان با پای پیاده از میان کوچه‌ها زیر آسمان داغ و سرمای صفر درجه و یخبندان استان‌های سردسیر برای خلق یک خبر، مقایسه تعهدی است برای پوشش یک سوژه و جلسه.

و مدیر نیز با ماشین زیبا و صندلی‌های نرمش، زیر لطافت روح‌بخش کولر و بخاری ماشین، با تکان نوک انگشتی، به جلسه و سوژه خبری وارد می‌شود. هرچند هر دوی اینها برای یک هدف، آن‌هم حضور در جلسه می‌کوشند ولی این کجا و آن کجا …

زحمت‌کشان عرصه خبر با صرف هزینه‌های شخصی و لنز دوربین‌های قسطی‌شان گام در جلساتی می‌گذارند که حقوق هر ماه هر یک از مسئولان حاضر در آن با حق‌الزحمه یکساله‌شان برابری می‌کند.

با این نداشته‌ها و عشق به‌کار نه تنها مسئولان و افرادی که از طریق همین خبرنگاران در کانون دید مردم و رسانه‌ها بوده و به همین راه رزومه خود را برای نشان فعال بودن جمع می‌کنند، اما همواره صفحه تقویم و روز خبرنگار را در ذهن نداشته‌اند.

حال این نیز برای خودتان گاهی این روزنامه نگاران هستند که باید تاوان عدم آشنایی و رسانه‌گریزی مسئولان ارشد برخی از ادارات و برخوردهای نادرست و گاردگیری را تحمل کنند تا شاید یک نفر نگرانی‌های جامعه را بلند فریاد بزند.

در یک نگاه کلی به مطالب یاد شده، حفظ حرمت و جایگاه خبرنگاران، دیده شدن حقوق آنها به‌عنوان یکی از زحمت‌کش‌ترین اقشار جامعه، عدم تهدید به شکایت و برخورد منطقی نسبت به نقدهای منصفانه آنها توسط مسئولان از جمله کارهای ارزشی است که می‌تواند موجب پیشرفت جامعه رسانه‌دوست و شناخت صحیح نسبت به رسانه شود.

به هر حال 17 مرداد نیز در دفتر خاطرات تقویم ورق می‌خورد و نه چهارراهی به یاد این روز بنر می‌خورد و نه حرف‌های ناقلان حرف جامعه به گوشی می‌رسد و صفحه بی‌روح کاغذ مورد اصابت لبه تیز خودکار قرار می‌گیرد و زجر دل‌نوشته‌های راوی و خون قلم به‌روایت خط‌های در هم تنیده ثبت می‌شود و کاغذ تنها شنونده دردها می‌شود.

ارسال دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید