ایران مراقب شیطنت ها باشد

0
107

 

در خصوص اعتراضات گسترده جهانی علیه جنایات اسرائیل در غزه با وجود حمایت دولت‌های غربی و به ویژه آمریکا از رژیم صهیونیستی معتقدم دلیل اصلی این حمایت‌ها شکل‌گیری اسرائیل در این منطقه است که براساس منافع آمریکا و کشورهایی که از او حمایت کردند مثل انگلیس (که در قالب اعلامیه بالفور به نوعی به آن وطن یهود اعتبار و رسمیت داد) مربوط می‌شود. براساس منابع خود آمریکایی‌ها، زمانی که در اوایل قرن 20 یا اواخر قرن 19 سازمان جهانی صهیونیسم فعالیت‌های خود را جدی‌تر ادامه می‌داد، آمریکایی‌ها یکی از حامیان اصلی این سازمان بودند و در به وجود آوردن اسرائیل نقش بسیار مهمی برای اهداف استعماری که در منطقه داشتند، ایفا کردند.

مهم‌ترین عوامل آن حمایت، موجودیتی است که می‌خواستند در بین کشورهای عربی که سرشار از نفت و انرژی هستند به وجود بیاید و به عنوان یک مؤلفه‌ای علیه رقبای خودشان بتوانند در آن منطقه به آن متکی باشند. از زمانی هم که اسرائیل به وجود می‌آید به عنوان اولین کشورها آن را به رسمیت می‌شناسند و از آن حمایت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی خیلی جدی می‌کنند تا بتوانند آن را حفظ کنند. حتی در جنگ‌های مختلف مثلاً در جنگ یوم کیپور که حمله پیشگیرانه به اسرائیل صورت گرفت، اینجا هم سوریه و مصر حملات پیشگیرانه‌ای انجام دادند و اسرائیل در وضعیت بغرنجی قرار گرفته بود و در آنجا هم با حمایت آمریکا بود توانست از این مخمصه خارج شود که در دفتر خاطرات گلدن مایر آمده است که چطور اسرائیل با ایجاد توهم در طرف آمریکایی و ایجاد این موضوع که بقای اسرائیل به خطر افتاده، توانست طرف آمریکایی را وارد جنگ کند. در واقع یکی از ارکان اصلی و حامی اصلی اسرائیل، آمریکا است که همواره قطعنامه‌هایی که در شورای امنیت علیه اسرائیل بوده را وتو کرده و در عدم‌اجماع علیه اسرائیل همیشه نقش محوری و کانونی داشته و حتی کشورهایی که می‌خواستند به نوعی اسرائیل را تنبیه کنند، تحت فشار گذاشته و از طریق کانال‌های سیاسی، حقوق و مالی به آنها فشار وارد کرده است. گزارشگری به نام ریچارد فالک که اصالتاً هم آمریکایی است و گزارشگر ویژه حقوق بشر فلسطین بود برای اولین بار واژه آپارتاید را برای اسرائیل به کار برده بود و در اسناد سازمان ملل منتشر شده بود آمریکایی‌ها انقدر او و سازمان ملل را تحت فشار گذاشتند که این اصطلاح را حذف کردند.

حمایت‌های آمریکا تا این حد بوده که حتی از کوچکترین مسأله‌ای که به ضرر اسرائیل باشد کوتاه نیامده حتی سازمان ملل را تحت‌فشار می‌گذارند که از صحبت‌های خودشان برگردند. نمونه اخیر آن صحبت‌هایی بود که آقای گوترش درخصوص ظلم تاریخی که به مردم فلسطین شده مطرح کردند و واکنش حماس را واکنشی به ظلم و اشغالگری دانست. اما آنقدر به او فشار آوردند که در نهایت حرف خود را پس گرفت و به نوعی حرفش را برعکس کرد. این حمایت‌ها و تحت‌فشار گذاشتن‌ها از سمت آمریکا همیشه بوده و در مقوله اخیر هم چون حماس را یک گروه تروریستی می‌دانند و حمله از طرف یک گروه تروریستی طبق اصل 51 منشور که دفاع مشروع را مجاز می‌کند، قائل هستند که اسرائیل دفاع مشروع انجام می‌دهد و با رسانه‌هایشان سعی می‌کنند این تفکر را جا بیندازند. اما کثرت رسانه‌های بین‌المللی و شبکه‌های اجتماعی که در صحنه وجود دارند مثل خبرنگاران شبکه الجزیره یا رسانه‌هایی که منصفانه جنگ را پوشش می‌دهند، باعث شده که افکار عمومی جهان دیگر مثل سابق هرآنچه را که گفته می‌شود، توسط جریان اصلی رسانه‌ای باور نکند و فشار افکار عمومی هم در واقع به عنوان یکی مولفه‌های تعیین‌کننده جنگ مطرح شده است.

رفتار آمریکایی‌ها در زمانی که جنگ و حمله حماس شروع شد و تماس‌های اولیه‌ای که بایدن با نتانیاهو داشت نشان می‌دهد، صحبت از خویشتن‌داری و توقف جنگ نبود؛ چراکه آنها می‌دانند اسرائیل باید جنگ را به یک جایی برساند که بتواند بگوید موازنه وحشت ایجاد کرده یا تناسبی در واکنش او به حماس وجود داشته و موضوع موازنه وحشت را هم توانسته ایجاد کند که برای موارد آتی بتواند ایجاد بازدارندگی کند. این موارد فاکتوری است که اسرائیل در این شرایط حاضر خواهد بود آتش‌بس را بپذیرد. ولی تفسیری که آنها دارند با تفسیری که آمریکایی‌ها دارند یک مقدار متفاوت است. آمریکایی‌ها معتقدند که حتی اگر هدف اسرائیل از بین بردن حماس است این یک امر زمان‌بر خواهد بود. یعنی با یک عملیات نظامی زمینی فراگیر آن هدف محقق نمی‌شود چه بسا عواقب آن برای اسرائیل قابل پیش‌بینی نباشد و تلفات نظامی بیشتری را هم به اسرائیل تحمیل کند و در اهدافی که در سر دارد، نتواند موفق باشد.

تفاوت دیدگاه آمریکا و اسرائیل در این است وگرنه در مورد اینکه حماس در غزه از بین برود و توان رزمی‌اش را از دست بدهد، هم نظر هستند و صحبت‌هایی مطرح است که تشکیلات خودگردان را فعال کنند و کنترل زمام دست تشکیلات بیفتد. مسأله دیگر بحث گروگان‌ها بود که در اختیار حماس است و در محاسبات حماس هم شاید به عنوان یک عامل بازدارنده، تصور می‌شد که مطرح بود که می‌تواند جلوی حملات اسرائیل را بگیرد اما اسرائیلی‌ها نشان دادند به آن مسأله هم بی‌توجه هستند و عملیات زمینی‌شان را به صورت محدود شروع کردند و به نظر می‌رسد به شکل گام به گام و محدود ادامه پیدا خواهد کرد.به هرحال ورود ایران به این جنگ در اصل می‌تواند خسارات زیادی به همراه داشته باشد. خسارات اقتصادی و تحولات منطقه‌ای که شکل گرفته، چه در بحث تفاهم با آمریکا و چه در بحث عادی‌سازی با کشورهای عربی و فضای منطقه‌ای که حاکم شده، با ورود ایران به جنگ مختل می‌شود. کما اینکه با شروع جنگ، طرف آمریکایی ادعا کرد که پول بلوکه شده ایران که در قطر است کماکان بلوکه شده و حتی یک سنت آن هم خرج نشده است. حتی صحبت از این بود که این پول مجدد بلوکه شود. در واقع با ورود مستقیم ایران به جنگ این تفاهم نیم بندی که به وجود آمده بود به هم خواهد خورد و در واقع با چشم‌انداز نامعلوم شروع گفت‌وگوهای منجر به مذاکرات هسته‌ای، شرایط بی‌ثباتی را در منطقه حاکم می‌کند. ضمن اینکه چشم‌انداز رفع تحریم‌ها و شروع مذاکرات هسته‌ای که می‌تواند گشایشی باشد برای بحث رفع تحریم‌ها، این هم در یک آینده نامعلومی قرار می‌گیرد و درحال‌حاضر هم ایران خواهان این نیست که وارد یک جنگ مستقیم شود. تلاش‌های ایران و پیام‌هایی هم که از سوی رهبری در ابتدای جنگ مطرح شد، ناظر بر این مسأله بود و به نظر نمی‌رسد که جنگ فراگیر تأمین‌کننده منافع ایران و متحدانش در منطقه باشد. برای همین است که در حال حاضر تأکید به مذاکره و توقف جنگ از طرف ایران و از طرف حماس وجود دارد ولی تا زمانی که اسرائیل به یک دستاوردی که بتواند در داخل جامعه اسرائیل نسبت به مخالفین خود و نسبت به محور مقاومت کسب کند، این جنگ ادامه پیدا می‌کند و این به معنای این نیست که تلاش‌های ایران برای رسیدن به آتش‌بس باید متوقف شود، منظور این است که ایران باید سعی کند تا حد ممکن از وارد شدن به معرکه‌ای که گاها با شیطنت‌های طرف‌های دیگر به آن کشیده می‌شود پرهیز کند.

 

ارسال دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید