سید عبدالجواد موسوی روزنامه نگار: کیهان و صدا و سیما برایشان فرقی نمیکند مملکت در چه وضعیتی قرار دارد. آنها خودشان را مکلف میدانند چوب لای چرخ دیگران بگذارند تا اموراتشان بگذرد. هنری که ندارند. کاسبند. کاسب تحریم. کاسب فتنه. کاسب جنگ. کاسب برادر کشی.
و کاسب کارش چیست؟ فروشندگی. باید فروخت تا کاسب شد. حالا فرقی نمیکند که دین بفروشی یا زهد. آبروی سرزمینت را به حراج بگذاری یا چوب حراج بزنی به آبروی هنرمند و نویسنده و اهل علم. مهم این است که بفروشی. نمیدانم دقت کردید یا نه اما اگر ندیدهاید ببینید. نخستین نشست مطبوعاتی رئیس جمهور را می گویم. خبرنگاران پرسیدند. از روابط خارجی تا افزایش قیمت نان. از شکسته نشدن حصر تا وضعیت گشت ارشاد. کیهان اما از بازگشت فتنه گران گفت. یعنی چیزی که به ذهن هیچ کس نمیرسید الا همین برادران متعهد ما. و البته که پاسخی شنیدند در خور. اما فکر میکنید دست بر میدارند؟ آنها گوشی برای شنیدن ندارند. یک عمر دهان بودهاند. اصلاً نمیپرسند تا پاسخی بشنوند و یا این که قانع شوند. میپرسند که تو را به درد سر بیندازند و اگر موفق نشوند بلافاصله به سراغ یار کمکیشان میروند. برادران خودارزشی پندارشان در صدا و سیما هم البته شرط برادری را به جا میآورند و در قالب پرسشی از مخاطبان بار دیگر موضوع فتنه را مطرح میکنند. به راستی اگر چنین موضوعی از بیخ و بن وجود نمیداشت این دوستان متعهد چه بهانهای برای تخریب دولت نورسیده داشتند؟
قطعاً آدم بیکار و بیمار که خود را مکلف به تخریب و توهین به دیگران میداند و همه وجود خود را در گرو نفی دیگری میبیند دستاویزی برای ادامه حیات پیدا میکند اما گیر دادن به پدیدهای به نام فتنه نشان میدهد که دست حضرات خیلی خالی است. پزشکیان آن قدر در این ایام زیرکی به خرج داده که او را به اتهامات رایجی که دیگران را متهم میکنند نتوانند متهم کنند. او بیش از همه کاسبان فتنه به هیئت عزاداری رفته. به عتبات عالیات سفر کرده. احترام چین و روسیه را به اندازه کافی نگاه داشته. پشت سر دولت قبلی بد و بیراه نگفته و خلاصه آن که همه حواسش را جمع کرده تا گزک به دست زمره عبوس زهد ندهد. اما همان قدر که او حواسش را جمع کرده دوستان متعهد هم حواسشان را جمع کردهاند تا از کاه کوه بسازند و مملکت را به درد سر بیندازند. آنها موجوداتی هستند که فقط و فقط در شرایط حساس کنونی میتوانند به زیستشان ادامه دهند. آنها خوراکشان آشوب و بلواست. آنها حیاتشان بسته به ممات دیگری است. دیگری حتی اگر وجود نداشته باشد خلقش میکنند تا بتوانند با انکار او خود را اثبات کنند.
خالص سازانی که در عرض یک سال مملکت را به غوغای شهریور 1401 رساندند حالا نگران وفاق ملی شدهاند. و ما ادریک ما وفاق ملی؟ شما را چه به این حرفها؟ یک عمر نان دو قطبی سازی را خوردن و دلسوزترین و شریفترین بچههای این سرزمین را طرد و منزوی کردن و آن گاه دم از وفاق زدن حقیقتاً که رویی میخواهد به مراتب سیاهتر و سختتر از سنگ پای قزوین. با این حال اتحاد این دو رسانه ورشکسته که هردو نان بیت المال میخورند و رونق مسلمانی میبرند از دو چیز نشان دارد. اولیاش موجب خرسندی است چرا که گواهی است بر تهی بودن دست و دل آنها. این که از میان این همه اقدامات ریز و درشت، انتصاب یکی دو نفر را این قدر مهم جلوه دادهاند و الکی شلوغش میکنند یعنی هیچ چیز درست و درمانی به چنگ نیاوردهاند و از هر طرف که رفتهاند به دیوار بسته خوردهاند. اما دومیاش کمی جای نگرانی دارد چرا که همان قدر که عجز این دشمنان قسم خورده دولت و ملت را اثبات میکند همان قدر هم نشانگر آن است که این حضرات از هیچ کاری برای رسیدن به اهدافشان روی گردان نیستند و اگر پایش بیفتد حاضرند خیلی چیزها را قربانی کنند تا به مقصود نائل آیند. باید ترسید؟ بله. ترس از موجوداتی که هیچ حد و مرزی را رعایت نمیکنند شرط عقل است اما همزمان باید از دولت و شخص آقای پزشکیان خواست تا در مقابل چنین دسیسههایی کوتاه نیاید که این جماعت اگر ذرهای محافظه کاری در طرف مقابلشان ببینند تا نابودی او از پای نخواهند نشست. اگر دولت آقای پزشکیان خواهان تحقق وفاق ملی است چارهای ندارد جز آن که عاملان و کاسبان تشتت و تفرقه را سر جای خودشان بنشاند.
التوفیق من الله.