حسین راغفر اقتصاددان: آمارهای جدیدی که منتشر شده از حدود 790 هزار بازمانده از تحصیل در سال جاری خبر میدهد. گرچه در سال گذشته آماری مبتنی بر 930 هزار بازمانده از تحصیل منتشر شده بود. در هر حال هر کدام از این آمار که دقیقتر هم باشد تفاوتی در اصل ماجرا به وجود نمیآورد که وضعیت تحصیل عمومی در کشور ما ناراحت کننده است.
شاید پدیده بازماندگی دانشآموزان از تحصیل یک موضوع اجتماعی باشد اما این آسیب ناشی از اجرای یکسری سیاستهای اقتصادی خاص است که به این وضعیت منجر شده است. در واقع حامیان اقتصاد به اصطلاح آزاد و بازاری، تحت نام دفاع از بازار اقداماتی را در عرصه اقتصادی کشور انجام دادند که نتیجه آن بزرگترین موانع برای تحصیل اقشار فرودست کشور شده است.
وضعیت فعلی به ویژه در بخش آموزش عمومی کشورمان یک نشانه جدی از شکست سیاستهای مکتب فکری بازار است. سیاستهایی که در کشور ما اجرا شد حتی از سیاستهای کشورهای سرمایهداری اروپایی هم دست راستیتر و لجام گسیختهتر بود، بهنحوی که امروز در این کشورها ما با این حجم بازماندگان از تحصیل و آموزش بی کیفیت عمومی مواجه نیستیم.
این میزان کم سابقه از فقر و نابرابری که امروز در ایران مشاهده میکنیم، که یک بخش آن در زمینه آموزش همگانی است، محصول یک رویکرد اقتصادی خاص است که در نهایت منجر به دست بالا پیدا کردن یکسری نهادهای قدرتمند و انحصار طلب شده است. نابرابریهای گسترده فعلی ناشی از همین رویکرد و سیاستگذاریهای مبتنی بر آن بوده و هست.
پولیسازی چنان آموزش عمومی را دگرگون کرده که هر ساله آموزش و پرورش ابتدا یک اطلاعیه تکراری و بی حاصل میدهد که در آن اخذ پول از دانشآموزان را ممنوع میکند ولی مدتی بعد هم میگویند بودجه نداریم و مجبور به این کار هستیم و مجوز آن را هم میدهند. پولی سازی یعنی کسانی که پول ندارند حق استفاده هم ندارند. پولی سازی یعنی فقرا درس نخوانند و این متاسفانه در آموزش و پرورش ما نهادینه شده است.
آموزش همگانی بهترین فرصت برای ارتقای تواناییهای افراد محروم است تا بتوانند به مشارکت عمومی برای تولید محصول اجتماعی دست یابند. بدون آموزش همگانی نمیتوان از عدالت اجتماعی سخن گفت. پس اگر این امکان را سلب کنند، بخش مهمی از بازماندگان تحصیل که قربانی نظام اجتماعی- اقتصادی حاکم هستند به بیراهههایی کشیده میشوند. برای سرکوب آنها نظمی که این وضعیت را ساخته مجبور به زدن برچسبهایی چون «اشرار» یا «جانی» میشود.
در یک جامعه، بخش بزرگی از منابع یا باید صرف آموزش و رفاه همگانی میشود یا باید صرف مهار ناراضیان شود چرا که غیر از این راهی نیست. کسی که آموزش درست نبیند، آسیب میبیند و ناراضی میشود. اینطور نیست که بودجه آموزش جامعه را اختصاص ندهند و صرف اقداماتی دیگر کنند و فکر کنند مساله خاتمه یافته است. بودجهای که امروز برای نیازهای اساسی مردم تأمین شود فردا برای پلیس، زندان و زندانبان بیشتر خرج میشود. پرواضح است که چنین جامعهای روز به روز تبعیض آلودتر و نابرابرتر خواهد شد.