post

رقابت پکن و واشنگتن در منطقه

بازی چین در خلیج فارس

کیمیا ملک زاده روزنامه نگار: گروه سياسي: در جهان امروز ابزارها و شيوه‌هاي تأمين امنيت ملّي دچار تحول شده است؛ چرا که، با تغيير شاخص‌ها در انتخاب قلمروهاي استراتژيک پس از پايان جنگ سرد، مسائل اقتصادي بر مسائل نظامي بين قلمروها الويت يافته واستفاده از ابزار سختِ نظامي، برتري خود را تا حدود زيادي از […]

تاریخ انتشار: 13 شهریور 1402 - 11:42
کد خبر: 10528

کیمیا ملک زاده روزنامه نگار: گروه سياسي: در جهان امروز ابزارها و شيوه‌هاي تأمين امنيت ملّي دچار تحول شده است؛ چرا که، با تغيير شاخص‌ها در انتخاب قلمروهاي استراتژيک پس از پايان جنگ سرد، مسائل اقتصادي بر مسائل نظامي بين قلمروها الويت يافته واستفاده از ابزار سختِ نظامي، برتري خود را تا حدود زيادي از دست داده و جاي خود را به ابزار نرم واگذار کرده است؛ از اين رو، «ديپلماسي» و انواع آن نقش به سزايي در روابط بين الملل پيدا کرده است.

يکي از اشکال ديپلماسي، «ديپلماسي انرژي» است که به ايجاد فرصت‌هاي تعامل بين المللي در جهت حداکثرسازي منافع ژئوپلتيک و ژئواکونوميک کشورها کمک کرده و تلاش مي‌کند تا با تکيه بر ابزار انرژي، در جهت کاهش تهديدات بين المللي گام بردارد.اقتصاد جهاني با تمام پيچيدگي‌هاي خود اعم از جهاني شدن، وابستگي متقابل، تاکيد بر رقابت بي وقفه، استفاده از مزيت‌هاي نسبي و غيره، همچنان به انرژي نفت و گاز و تأمين امنيت آن وابسته است.بر اين اساس انرژي کالايي استراتژيک است که تأمين امنيت آن، نقشي اساسي در امنيت بين الملل و اقتصاد جهاني دارد.انرژي و تأمين آن از ارکان هر جامعه صنعتي محسوب مي‌شود به خصوص نفت و گاز بيش از گذشته، به پايه قدرت و ثروت جهاني تبديل شده است، و نقش اساسي در تعيين جايگاه کشورها در سلسله مراتب بين الملل پيدا کرده، به گونه‌اي که موضوع امنيت جهاني انرژي به عنوان يکي از دغدعه هاي جدي کشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه تبديل شده است.بر اين اساس خليج فارس به دلايل مختلف ژئوپليتيک و ذخاير عظيم انرژي نفت و گاز به عنوان گلوگاه انرژي کشورهاي توسعه يافته، يکي از مناطق مهم دنيا تلقي مي‌شود که تأمين امنيت آن همواره نقش اساسي در سياست خارجي قدرت‌هاي بزرگ داشته است.با اهميت يابي اقتصاد در نظام جديد جهاني مناطقي در جهان اهميت خواهند يافت که از نظر انرژي غني باشند.

ديدگاه اقتصادي چين به منطقه خليج فارس

يکي از مهمترين دلايل حضور چين در معادلات منطقه‌اي ديدگاه اقتصادي اين کشور در اين حوزه است. چين در جايگاه دومين مصرف کننده نفت در جهان پس از ايالات متحده آمريکا قرار گرفته، به گونه‌اي که افزايش روزافزون مصرف نفت در چين آن را به کشوري انرژي بر تبديل کرده است.

چين براي ايفاي نقش مسلط در منطقه و حتي در بين قدرت‌هاي جهاني نيازمند رشد سريع اقتصادي است. پکن براي توسعه سياسي و اقتصادي خود به دوستان بيشتري درعرصه بين‌المللي نياز دارد، توسعه روابط با کشورهاي حوزه خليج فارس نقش مهمي در ارتقاي نفوذ بين‌المللي اين کشور بازي مي‌کند، در حالي که براي کشورهاي حوزه خليج فارس تقويت همکاري با چين راهبردي براي مقابله با فشار آمريکاست، در سيستم جهان معاصر خاورميانه هميشه با مداخله قدرت‌هاي بزرگ مواجه بوده است طي جنگ سرد قدرت‌هاي اروپايي و همچنين ايالات متحده و شوروي رهايي از ناآرامي‌هاي سياسي را براي کشورهاي خاورميانه دشوار کرده بودند. رابطه بين چين و کشورهاي حوزه خليج فارس مشارکتي راهبردي است.

همکاري ميان پکن وکشورهاي اين حوزه با سرمايه‌گذاري در صنايع مرتبط مانند صنايع نفت و پتروشيمي؛ و نيز تقاضا براي پيمان‌هاي ساخت و ساز و… افزايش يافته است.

به طور کلي، خليج فارس به عنوان يک منطقه استراتژيک از زاويه تبديل قدرت به نفوذ و بسط آن در سياست خارجي چين جايگاه ويژه‌اي يافته است، ارتقاي سريع جايگاه چين در نظام بين‌الملل برد منافع و محيط امنيتي اين کشور را گسترش داده است.

امنيت انرژي يکي از چالش‌هاي استراتژيک پيش روي چين به شمار مي‌آيد و به همين دليل تأمين و تضمين آن به يکي از اولويت‌هاي استراتژيک اين کشور تبديل شده؛ توسعه اقتصادي چين نيازمند تأمين پايدار و امن نفت وگسترش روابط اقتصادي با کشورهاي توليد کننده نفت اين منطقه، براي حمايت از مزيت‌هاي نسبي منافع متقابل و نتايج برد – برد است.

امريکا و منطقه خليج فارس

بر اساس ديدگاه نظريه نظام جهاني والر اشتاين، مناطق ويژگي اقتصادي داشته، و به دليل نقشي که در اقتصاد جهاني و ارتباطي که با مرکز و هژمون دارد شکل مي‌گيرد منطقه خليج فارس از خورده سيستم‌هاي اقتصاد جهاني، و يک منطقه پيراموني توليد کننده مواد خام است، و به دليل اهميتي که اين منطقه در توليد نفت خام بازارهاي جهاني، و کشورهاي صنعتي دارد، اهميت اقتصادي فراواني براي ايالات متحده آمريکا به عنوان هسته و هژمون نظام جهاني دارد.

شاکله سياست نوين آمريکا در راستاي حفظ امنيت جريان انرژي، و تسلط بر منطقه، از دستورالعمل‌هاي امنيتي بهره برده است و با دخالت آشکار در جهت دهي ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي منطقه بر ثبوت اقتدار خود در منطقه پافشاري مي‌کند.

جايگاه خليج فارس در اقتصاد جهاني در سده بيست و يکم ملاک قدرت توانمندي اقتصادي در سطح بين المللي است و رويکرد سياست خارجي آمريکا براي سيطره بر خليج فارس بر اساس نظريه نظام جهاني والرشتاين اقتصاد جهاني به دو بخش تقسيم مي‌شود، دولت‌هاي مرکز و مناطق پيرامون، مناطق پيرامون اساساً يا فاقد قدرت مرکزي به نام دولت هستند، و يا دولت‌هاي آنها توسط دولت‌هاي ديگر کنترل مي‌شوند و بر صادرات مواد خام به مرکز متکي هستند.

در واقع کشورهاي مرکز و قدرت‌هاي هژمون نظام جهاني همواره در تلاش براي سيطره بر کشورهاي پيرامون و ايجاد ثبات و امنيت در نظام هستند همچنين نظام سرمايه‌داري تنها نظام موجود در جهان است که قدرت‌هاي غربي از چند قرن گذشته در اين نظام هژمون بوده‌اند و بر اين اساس در منطقه خليج فارس به ايفاي نقش پرداخته‌اند.

منافع آمريکا در اين حوزه در واقع بر چند انگيزه مهم استوار است که از جايگاه هژمونيک و مرکزيت اين کشور در نظام جهاني و تلاش براي ثبات نظام ناشي مي‌شود:

۱‌. اثرگذاري بر ميزان عرضه و تقاضا و بهاي نفت

  1. حفظ وابستگي امنيت نفتي رقيبان (کشورهاي مرکز) به چتر امنيتي آمريکا (ثبات هژمونيک)
  2. جلوگيري از تضعيف دلار به عنوان ارز تعيين کننده در روابط مالي بين‌المللي در برابر يورو و ديگر ارزهاي بين‌المللي.

بدين ترتيب دو ويژگي وفور منابع انرژي و بهاي ارزان آن، مناطق کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس را به منطقه‌اي استراتژيک براي آمريکا تبديل کرده است.

ايالات متحده افزون بر سود مستقيم ناشي از دسترسي به منابع ارزان انرژي از ديدگاه هژمونيستي نيز مي‌تواند از اهرم نفت، در برابررقيبان اقتصادي و سياسي خود خصوصاً چين بهره بگيرد، به طوري که پيش زمينه استراتژي دوگانه اقتصادي و سياسي ايالات متحده براي نگهداشت رهبري خود در جهان عبارت است از: تضمين عرضه هميشگي و بي‌وقفه نفت با بهاي ارزان.

آمريکا از گذشته تاکنون همواره در تکاپوي کنترل منابع نفت خاورميانه است، تا از به وجود آمدن قطب‌هاي اقتصادي و نظامي در منطقه جلوگيري کرده و کشورهاي تازه صنعتي شده اتحاديه اروپا، ژاپن، و چين، را به نحوي زير سيطره و هژموني خود قرار دهد و در مناسبات و مبادلات ارزش دلار به عنوان تنها ارز انحصاري در عرصه مبادلات به ويژه نفت را حفظ و از به وجود آمدن ارزهاي رقيب جلوگيري کند.

مايکل کلر، استاد مطالعات صلح و امنيت جهاني در کالج هامپشيار و نويسنده کتاب «جنگ بر سر منابع» نيز اعتقاد دارد که هدف ايالات متحده از حضور در منطقه خليج فارس تسلط بر منابع نفت آن به عنوان يک اهرم قدرت، و نه يک منبع سوخت است.

تسلط بر منطقه خليج فارس به معناي کنترل کردن اروپا ژاپن وبه خصوص چين است، بر اين اساس حوزه خليج فارس که در برخي از نظريه‌هاي ژئوپليتيک ريملند محسوب مي‌شود به هارتلند تغيير مي‌يابد. ويژگي هارتلند جديد، علاوه بر اهميت استراتژيک و ژئوپليتيک آن بيشتر به دليل منابع عظيم اقتصادي آن يعني نفت است. از اين نظر در نظام جهاني بر اهميت کشورهاي خليج فارس افزوده شده است.

بنابراين چنانچه فراهم بودن منابع انرژي براي رقيبان آمريکا باعث رشد آنها و شکل‌گيري يک نظام چند قطبي شود، يکي از بزرگترين پايگاه‌هاي هژمونيستي آمريکا در هم خواهد شکست، به همين دليل است که آمريکا، خليج فارس و منابع انرژي هنگفتش را که با هزينه‌هاي کلان به چنگ آورده است هرگز داوطلبانه رها نخواهد کرد.

در پايان به لحاظ نظريه‌هاي ژئواکونوميکي منطقه خليج فارس موقعيت بي‌نظيري پيدا خواهد کرد به طوري که هيچ منطقه‌اي در جهان نمي‌تواند از اين نظر با آن رقابت کند. وابستگي شديد کشورهاي توسعه يافته به انرژي نهفته دراين منطقه، فرصت‌ها و تهديدات استراتژيکي را براي اين کشورها به وجود آورده است. تجربه نشان مي‌دهد که کشورهاي فاقد منابع انرژي براي تأمين مطمئن انرژي مورد نياز خود از هر راه و وسيله‌اي استفاده مي‌کنند.

رقابت آمريکا وچين دراين منطقه ايجاد مانورهاي سياسي اقتصادي را سبب شده است؛ براي مثال برگزاري مانورهاي مشترک چين  –  روسيه و ايران در سال ۲۰۲۲ که در سال ۲۰۲۳ نيز تکرار شد، پيام روشني به آمريکايي‌ها واصل شد که جهان تک قطبي در اين منطقه از جهان به تاريخ پيوسته است.

به نظر مي‌رسد آمريکايي‌ها به همان ميزان که نگران گسترش قدرت روسيه در اروپا هستند، در غرب آسيا نيز تحرکات چين را با نگراني دنبال مي‌کنند. اين نگراني در اسناد امنيت ملي و سخنراني‌هاي رهبران آمريکا به خوبي ديده مي‌شود.

در سند استراتژي دفاع ملي مريکا آمده چين درصدد ايجاد زير ساخت‌هاي جديد و تأسيس پايگاه‌هاي برون مرزي براي نمايش قدرت نظامي و امنيتي خود در فراتر و دورتر از سرزمين خود است؛ در اين سند چين به عنوان رقيب استراتژيک آمريکا معرفي مي‌شود.

در خصوص ايالات متحده نيز بايد عنوان داشت که مبحث انرژي در اين کشور موضوعي دو بعدي است؛ از يک سو مي‌توان آن را پديده‌اي اقتصادي و از سوي ديگر مي‌توان پديده‌اي سياسي توصيف کرد.

ژاک اتو نيز در اين باره اين گونه مي‌نويسد: آمريکا به عنوان سوپرهژمون نياز به استفاده و به کارگيري منابع انرژي دارد، که اين امر مداخله نظامي در اين منطقه را سبب مي‌شود، لذا حضور ايالات متحده آمريکا در زير سيستم خليج فارس، و استيلا بر انرژي منطقه به عنوان مداخله گر، گسترش حلقه کنترلي آمريکا بر مانورهاي سياسي و اقتصادي و رقبايي همچون چين در منطقه و در نهايت بر نظام بين‌الملل را سبب خواهد شد.

 

 










ارسال دیدگاه

< / End-->