کیمیا ملک زاده روزنامه نگار: گروه سیاسی: در جهان امروز ابزارها و شیوههای تأمین امنیت ملّی دچار تحول شده است؛ چرا که، با تغییر شاخصها در انتخاب قلمروهای استراتژیک پس از پایان جنگ سرد، مسائل اقتصادی بر مسائل نظامی بین قلمروها الویت یافته واستفاده از ابزار سختِ نظامی، برتری خود را تا حدود زیادی از دست داده و جای خود را به ابزار نرم واگذار کرده است؛ از این رو، «دیپلماسی» و انواع آن نقش به سزایی در روابط بین الملل پیدا کرده است.
یکی از اشکال دیپلماسی، «دیپلماسی انرژی» است که به ایجاد فرصتهای تعامل بین المللی در جهت حداکثرسازی منافع ژئوپلتیک و ژئواکونومیک کشورها کمک کرده و تلاش میکند تا با تکیه بر ابزار انرژی، در جهت کاهش تهدیدات بین المللی گام بردارد.اقتصاد جهانی با تمام پیچیدگیهای خود اعم از جهانی شدن، وابستگی متقابل، تاکید بر رقابت بی وقفه، استفاده از مزیتهای نسبی و غیره، همچنان به انرژی نفت و گاز و تأمین امنیت آن وابسته است.بر این اساس انرژی کالایی استراتژیک است که تأمین امنیت آن، نقشی اساسی در امنیت بین الملل و اقتصاد جهانی دارد.انرژی و تأمین آن از ارکان هر جامعه صنعتی محسوب میشود به خصوص نفت و گاز بیش از گذشته، به پایه قدرت و ثروت جهانی تبدیل شده است، و نقش اساسی در تعیین جایگاه کشورها در سلسله مراتب بین الملل پیدا کرده، به گونهای که موضوع امنیت جهانی انرژی به عنوان یکی از دغدعه های جدی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه تبدیل شده است.بر این اساس خلیج فارس به دلایل مختلف ژئوپلیتیک و ذخایر عظیم انرژی نفت و گاز به عنوان گلوگاه انرژی کشورهای توسعه یافته، یکی از مناطق مهم دنیا تلقی میشود که تأمین امنیت آن همواره نقش اساسی در سیاست خارجی قدرتهای بزرگ داشته است.با اهمیت یابی اقتصاد در نظام جدید جهانی مناطقی در جهان اهمیت خواهند یافت که از نظر انرژی غنی باشند.
دیدگاه اقتصادی چین به منطقه خلیج فارس
یکی از مهمترین دلایل حضور چین در معادلات منطقهای دیدگاه اقتصادی این کشور در این حوزه است. چین در جایگاه دومین مصرف کننده نفت در جهان پس از ایالات متحده آمریکا قرار گرفته، به گونهای که افزایش روزافزون مصرف نفت در چین آن را به کشوری انرژی بر تبدیل کرده است.
چین برای ایفای نقش مسلط در منطقه و حتی در بین قدرتهای جهانی نیازمند رشد سریع اقتصادی است. پکن برای توسعه سیاسی و اقتصادی خود به دوستان بیشتری درعرصه بینالمللی نیاز دارد، توسعه روابط با کشورهای حوزه خلیج فارس نقش مهمی در ارتقای نفوذ بینالمللی این کشور بازی میکند، در حالی که برای کشورهای حوزه خلیج فارس تقویت همکاری با چین راهبردی برای مقابله با فشار آمریکاست، در سیستم جهان معاصر خاورمیانه همیشه با مداخله قدرتهای بزرگ مواجه بوده است طی جنگ سرد قدرتهای اروپایی و همچنین ایالات متحده و شوروی رهایی از ناآرامیهای سیاسی را برای کشورهای خاورمیانه دشوار کرده بودند. رابطه بین چین و کشورهای حوزه خلیج فارس مشارکتی راهبردی است.
همکاری میان پکن وکشورهای این حوزه با سرمایهگذاری در صنایع مرتبط مانند صنایع نفت و پتروشیمی؛ و نیز تقاضا برای پیمانهای ساخت و ساز و… افزایش یافته است.
به طور کلی، خلیج فارس به عنوان یک منطقه استراتژیک از زاویه تبدیل قدرت به نفوذ و بسط آن در سیاست خارجی چین جایگاه ویژهای یافته است، ارتقای سریع جایگاه چین در نظام بینالملل برد منافع و محیط امنیتی این کشور را گسترش داده است.
امنیت انرژی یکی از چالشهای استراتژیک پیش روی چین به شمار میآید و به همین دلیل تأمین و تضمین آن به یکی از اولویتهای استراتژیک این کشور تبدیل شده؛ توسعه اقتصادی چین نیازمند تأمین پایدار و امن نفت وگسترش روابط اقتصادی با کشورهای تولید کننده نفت این منطقه، برای حمایت از مزیتهای نسبی منافع متقابل و نتایج برد – برد است.
امریکا و منطقه خلیج فارس
بر اساس دیدگاه نظریه نظام جهانی والر اشتاین، مناطق ویژگی اقتصادی داشته، و به دلیل نقشی که در اقتصاد جهانی و ارتباطی که با مرکز و هژمون دارد شکل میگیرد منطقه خلیج فارس از خورده سیستمهای اقتصاد جهانی، و یک منطقه پیرامونی تولید کننده مواد خام است، و به دلیل اهمیتی که این منطقه در تولید نفت خام بازارهای جهانی، و کشورهای صنعتی دارد، اهمیت اقتصادی فراوانی برای ایالات متحده آمریکا به عنوان هسته و هژمون نظام جهانی دارد.
شاکله سیاست نوین آمریکا در راستای حفظ امنیت جریان انرژی، و تسلط بر منطقه، از دستورالعملهای امنیتی بهره برده است و با دخالت آشکار در جهت دهی ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه بر ثبوت اقتدار خود در منطقه پافشاری میکند.
جایگاه خلیج فارس در اقتصاد جهانی در سده بیست و یکم ملاک قدرت توانمندی اقتصادی در سطح بین المللی است و رویکرد سیاست خارجی آمریکا برای سیطره بر خلیج فارس بر اساس نظریه نظام جهانی والرشتاین اقتصاد جهانی به دو بخش تقسیم میشود، دولتهای مرکز و مناطق پیرامون، مناطق پیرامون اساساً یا فاقد قدرت مرکزی به نام دولت هستند، و یا دولتهای آنها توسط دولتهای دیگر کنترل میشوند و بر صادرات مواد خام به مرکز متکی هستند.
در واقع کشورهای مرکز و قدرتهای هژمون نظام جهانی همواره در تلاش برای سیطره بر کشورهای پیرامون و ایجاد ثبات و امنیت در نظام هستند همچنین نظام سرمایهداری تنها نظام موجود در جهان است که قدرتهای غربی از چند قرن گذشته در این نظام هژمون بودهاند و بر این اساس در منطقه خلیج فارس به ایفای نقش پرداختهاند.
منافع آمریکا در این حوزه در واقع بر چند انگیزه مهم استوار است که از جایگاه هژمونیک و مرکزیت این کشور در نظام جهانی و تلاش برای ثبات نظام ناشی میشود:
1. اثرگذاری بر میزان عرضه و تقاضا و بهای نفت
- حفظ وابستگی امنیت نفتی رقیبان (کشورهای مرکز) به چتر امنیتی آمریکا (ثبات هژمونیک)
- جلوگیری از تضعیف دلار به عنوان ارز تعیین کننده در روابط مالی بینالمللی در برابر یورو و دیگر ارزهای بینالمللی.
بدین ترتیب دو ویژگی وفور منابع انرژی و بهای ارزان آن، مناطق کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را به منطقهای استراتژیک برای آمریکا تبدیل کرده است.
ایالات متحده افزون بر سود مستقیم ناشی از دسترسی به منابع ارزان انرژی از دیدگاه هژمونیستی نیز میتواند از اهرم نفت، در برابررقیبان اقتصادی و سیاسی خود خصوصاً چین بهره بگیرد، به طوری که پیش زمینه استراتژی دوگانه اقتصادی و سیاسی ایالات متحده برای نگهداشت رهبری خود در جهان عبارت است از: تضمین عرضه همیشگی و بیوقفه نفت با بهای ارزان.
آمریکا از گذشته تاکنون همواره در تکاپوی کنترل منابع نفت خاورمیانه است، تا از به وجود آمدن قطبهای اقتصادی و نظامی در منطقه جلوگیری کرده و کشورهای تازه صنعتی شده اتحادیه اروپا، ژاپن، و چین، را به نحوی زیر سیطره و هژمونی خود قرار دهد و در مناسبات و مبادلات ارزش دلار به عنوان تنها ارز انحصاری در عرصه مبادلات به ویژه نفت را حفظ و از به وجود آمدن ارزهای رقیب جلوگیری کند.
مایکل کلر، استاد مطالعات صلح و امنیت جهانی در کالج هامپشیار و نویسنده کتاب «جنگ بر سر منابع» نیز اعتقاد دارد که هدف ایالات متحده از حضور در منطقه خلیج فارس تسلط بر منابع نفت آن به عنوان یک اهرم قدرت، و نه یک منبع سوخت است.
تسلط بر منطقه خلیج فارس به معنای کنترل کردن اروپا ژاپن وبه خصوص چین است، بر این اساس حوزه خلیج فارس که در برخی از نظریههای ژئوپلیتیک ریملند محسوب میشود به هارتلند تغییر مییابد. ویژگی هارتلند جدید، علاوه بر اهمیت استراتژیک و ژئوپلیتیک آن بیشتر به دلیل منابع عظیم اقتصادی آن یعنی نفت است. از این نظر در نظام جهانی بر اهمیت کشورهای خلیج فارس افزوده شده است.
بنابراین چنانچه فراهم بودن منابع انرژی برای رقیبان آمریکا باعث رشد آنها و شکلگیری یک نظام چند قطبی شود، یکی از بزرگترین پایگاههای هژمونیستی آمریکا در هم خواهد شکست، به همین دلیل است که آمریکا، خلیج فارس و منابع انرژی هنگفتش را که با هزینههای کلان به چنگ آورده است هرگز داوطلبانه رها نخواهد کرد.
در پایان به لحاظ نظریههای ژئواکونومیکی منطقه خلیج فارس موقعیت بینظیری پیدا خواهد کرد به طوری که هیچ منطقهای در جهان نمیتواند از این نظر با آن رقابت کند. وابستگی شدید کشورهای توسعه یافته به انرژی نهفته دراین منطقه، فرصتها و تهدیدات استراتژیکی را برای این کشورها به وجود آورده است. تجربه نشان میدهد که کشورهای فاقد منابع انرژی برای تأمین مطمئن انرژی مورد نیاز خود از هر راه و وسیلهای استفاده میکنند.
رقابت آمریکا وچین دراین منطقه ایجاد مانورهای سیاسی اقتصادی را سبب شده است؛ برای مثال برگزاری مانورهای مشترک چین – روسیه و ایران در سال 2022 که در سال 2023 نیز تکرار شد، پیام روشنی به آمریکاییها واصل شد که جهان تک قطبی در این منطقه از جهان به تاریخ پیوسته است.
به نظر میرسد آمریکاییها به همان میزان که نگران گسترش قدرت روسیه در اروپا هستند، در غرب آسیا نیز تحرکات چین را با نگرانی دنبال میکنند. این نگرانی در اسناد امنیت ملی و سخنرانیهای رهبران آمریکا به خوبی دیده میشود.
در سند استراتژی دفاع ملی مریکا آمده چین درصدد ایجاد زیر ساختهای جدید و تأسیس پایگاههای برون مرزی برای نمایش قدرت نظامی و امنیتی خود در فراتر و دورتر از سرزمین خود است؛ در این سند چین به عنوان رقیب استراتژیک آمریکا معرفی میشود.
در خصوص ایالات متحده نیز باید عنوان داشت که مبحث انرژی در این کشور موضوعی دو بعدی است؛ از یک سو میتوان آن را پدیدهای اقتصادی و از سوی دیگر میتوان پدیدهای سیاسی توصیف کرد.
ژاک اتو نیز در این باره این گونه مینویسد: آمریکا به عنوان سوپرهژمون نیاز به استفاده و به کارگیری منابع انرژی دارد، که این امر مداخله نظامی در این منطقه را سبب میشود، لذا حضور ایالات متحده آمریکا در زیر سیستم خلیج فارس، و استیلا بر انرژی منطقه به عنوان مداخله گر، گسترش حلقه کنترلی آمریکا بر مانورهای سیاسی و اقتصادی و رقبایی همچون چین در منطقه و در نهایت بر نظام بینالملل را سبب خواهد شد.