مظاهر گودرزی روزنامه نگار: گروه اجتماعی: «جامعه ایران یک جامعه گمراه کننده است»، این را مقصود فراستخواه میگوید. جامعهای که در ظاهر با آسیبهای زیادی مواجه است، از نظر اقتصادی شاخصی مانند ضریب جینی نشان میدهد وضعیت مساعدی ندارد، از نظر اجتماعی ایران جزو جوامعی است که مردمانش تجربههای عاطفی منفی بسیاری دارند، این جامعه در شاخص کامیابی اصلاً وضعیت خوبی ندارد و در حالیکه ارزشهای بقا در آن از ارزشهای شکوفایی جلوتر افتاده است اما همچنان میخواهد موفق شود. همه اینها درحالیست که همزمان نبودن سیاستهای رسمی با جامعه آن را تبدیل به یک جرم بحرانی کرده است، این اصطلاحی است که فراستخواه آن را برای جامعه ایرانی بهکار میبرد.
این جامعهشناس معتقد است جامعه ایرانی به یک جرم بحرانی تبدیل شده که هر لحظه میتواند آبستن یک ایدئولوژی رادیکال شود. او میگوید: «بهجای جنون زوال، نبوغ بقا داشته باشیم.»
متن گفتوگو با مقصود فراستخواه در ادامه آمده است.
آقای دکتر چه چیزی از جامعه ایرانی در سالهای اخیر مورد توجه شما قرار گرفت؟
درک من این است که جامعه ایران طی سالهای گذشته تغییرات مهمی بهلحاظ جمعیتی داشته، یک چگالی جمعیتی عظیمی در ایران شکل گرفته که تحصیلات عالی دارد، ما در ایران 14 میلیون نفر با تحصیلات عالی داریم. از طرفی علیرغم تمامی محدودیتها تعامل جامعه با شبکههای اجتماعی افزایش پیدا کرده است، بهعبارتی میل صرف کردن وقت در رسانه بالاتر رفته و این نشان میدهد مردم علایق و کنش ارتباطی بیشتری پیدا کردند. همچنین در این جامعه جوانان و زنان فعالتر شدهاند، هویتهای سبک زندگی در این جامعه تمایل پیدا کرده که خودش را بیان کند.
نسبت این جامعه با حاکمیت چهطور است؟
این جرم بزرگ جمعیتی از طرف سیاستهای رسمی شناسایی نمیشود و با آن تعامل سازنده خلاق ندارد، در نتیجه این چگالی جمعیتی با ویژگیهایی که گفتم به جرم بحرانی تبدیل شده است. یعنی زیست جامعه از نظر سواد و تحصیلات، تحرک اجتماعی و رسانهای، علایق فرهنگی و سبک زندگی، میل به آزادی و ابراز وجود و میل به مشارکت بالا رفته اما سیستمهای رسمی چندان با این جامعه تعامل ندارند و بیشتر میخواهند جامعه را در قلمرو مستعمرگی خود نگه دارند، لذا سیاستهایی به جامعه تزریق میشود که با زندگی این نسل خیلی سازگاری ندارد، بنابراین بین محتوای جامعه و شکل اداره آن شکاف وجود دارد چیزی که ما به آن جرم بحرانی میگوییم، این جرم بحرانی میتواند زمینه رشد ایدئولوژیهای رادیکال را فراهم کند.
این جرم بحرانی با تعریفی که شما ارائه کردید با چه آسیبهایی مواجه هست که شما را نگران میکند؟
نشانههای نگران کنندهای در این جامعه وجود دارد، مثلاً اختلافات طبقاتی در این جامعه خیلی زیاد شده است. به شاخص ضریب جینی توجه کنیم، این ضریب نشان دهنده شکاف طبقاتی است، در سال 1357 ضریب جینی در ایران 50 درصد بود، حتی یکی از علل انقلاب 57 همین شکاف طبقاتی در آن سالها بود. اما امروز براساس گزارشهای جهانی ضریب جینی در ایران به بالای 40 درصد رسیده است، درحالیکه این ضریب در عراق حدود 30 درصد است یا در مجارستان 29 درصد است، بنابراین ضریب جینی بالا در ایران سبب مخدوش شدن انسجام و همبستگی اجتماعی میشود.
نشانه نگران کننده دیگر وضعیت عاطفی ایران است. موسسه گالوب یکسری پیمایشهایی دارد با عنوان گزارش جهانی احساسات، آنها بهطور میدانی بررسی میکنند یک شهروند در 24 ساعت گذشته چقدر تجربه عاطفی منفی یا مثبت داشته است، آخرین گزارش گالوب دراینباره نشان میدهد ایرانیها جزو 10 رتبه اول از نظر داشتن تجربه عاطفی منفی هستند. گزارشهای زندگی روزمره هم نشان میدهند که مردم سر کوچکترین موارد با یکدیگر دعوا میکنند.
درباره شاخص اعتماد هم گزارشهایی وجود دارد؟
لگاتوم براساس 12 شاخص میزان کامیابی ملتها را اندازهگیری میکند، برخی از این شاخصها عبارتند از امنیت و ایمنی، محیط زیست، آموزش، سلامت، شرایط زندگی، کیفیت اقتصادی و همچنین سرمایه اجتماعی، سرمایه اجتماعی همان اعتماد به نهادها، سیاستهای کشور، پول ملی، اعتماد به یکدیگر است، درآخرین گزارش (Legatum Prosperity Index) رتبه شاخص کامیابی ایران از 167 کشور 126 است، که اصلاً رتبه خوبی نیست. در همین شاخص مشخص است که اعتماد در ایران وضعیت خوبی ندارد.
در گزارشهای اینگلهارت ایران جزو کشورهایی است که الان در وضعیت بقا است، یعنی هرکس بیشتر میخواهد خودش را حفظ کند تا اینکه بخواهد ابراز کند.
تصور از آینده این جرم بحرانی چه خواهد بود؟
شاخص میل به موفقیت میگوید که هر ملتی چقدر اصرار دارد که موفق شود، ما جزو ملتهایی هستیم که در این شاخص رتبه بالایی داریم، یعنی از مقیاس 7 در این شاخص نمره ایران در میل به موفقیت در نگرش 6.2 است و در میل به موفقیت در عمل 4.7 است. یعنی ملتی با این همه مسائل تاریخی، این همه مشکلات و این همه دل نگرانیها همچنان میخواهد موفق شود.
در ایران یک نوع نارضایتی هستی شناختی در طول تاریخ وجود دارد، شاید به این دلیل که ملت کهنی هستیم، فرهنگ کهن و حافظه تمدنی داریم اما شرایطمان طوری بوده که اجازه موفقیت به ما نداده است، ملتی هستیم که میخواهیم موفق شویم اما نمیتوانیم، شاید دلیل اعتراضات سال قبل هم همین بود.
نتیجه این وضعیت چه میشود؟
این یک تنش بزرگ است، خیلی مواقع نارضایتی در جامعه ایران شکل سیاسی رادیکال پیدا میکند، خیلیها در طول تاریخ بر امواج نارضایتی مردم سوار شدند و حوادث تاریخی شکل گرفت. علت آن این است که سیستم با جامعه همزمان نیست، نمیتواند جامعه را خوب بفهمد و فرصت زیستن برای جامعه فراهم کند، اگر ما توسعه یافته نمیشویم یکی از دلایل آن شکاف دولت ملت است که دولت نمیتواند جوابگوی انتظارات اجتماعی باشد و جامعه هم نمیتواند انتظارات خود را به شکل سازمان یافته و خلاق ارائه دهد ضمن اینکه همچنان از میل به موفقیت دست بردار نیست. درحالیکه این نارضایتی باید بهطور خلاق و سازنده بروز پیدا کند، بنابراین تبدیل به امواجی میشود که هرکسی بهخصوص گروههای تندرو میآیند بر آن سوار میشوند، خیلی از افرادی که در انتخابات اخیر انتخاب شدند کسانی هستند که بر امواج نارضایتیها سوار شدند.
راه خروج از این وضعیت چیست؟
تنها راه خروج از این وضعیت این است که بهجای اینکه قیمهای ایدئولوژیک از درون سیستم و بیرون سیستم بخواهند این جامعه را مستعمره کنند، جامعه باید از خودش مستعمره زدایی و قلمروسازی کند.
جامعه چهطور قلمروسازی کند؟
قلمروسازی مستقل بهکمک جامعه مدنی و سازمانهای مردم نهاد است، اگرچه خیلیها میگویند همین را هم اجازه نمیدهند، اما من میگویم تا جایی که امکان دارد باید چکه کنیم، حلقههای دوستی تشکیل دهیم، اصناف، نهادهای اجتماعی و محلی درست کنیم، این فعالیتها در دراز مدت میتواند پشتوانه درست کند.
اما جامعهای که به تعبیر خودتان ارزشهای بقا در آن اهمیت پیدا کرده چهطور میتواند قلمروسازی کند؟
بله، وضعیت ژانوسی است، یعنی هم ارزشهای بقا اهمیت دارد و هم اینکه همچنان گروهی هستند که میخواهند به کودکان کار کمک کنند یا زبالههای شهر را جمعآوری کنند. اجازه بدهید دو کلمه پایانی را بگویم، بهجای جنون زوال، نبوغ بقا داشته باشیم.