در مکتب دکتر عالیخانی درس دهم: اتاق بازرگانی

0
18

سعید قصابیان:  علینقی عالیخانی (98-1307) وزیر اقتصاد ایران در فاصله سال‌های 48-1341 است. وی یکی از تکنوکرات های برجسته ایرانی ست که در دو دوره وزارت او، ایران به رشد اقتصادی 11.5 درصدی همزمان با نرخ تورم 2.6 درصدی دست یافت؛ عملکرد درخشانی که پس از او در هیچ دولتی تکرار نشد. به همین دلیل خاطرات او ارزش مطالعه دارد. خاطراتی که طی پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی مصاحبه، جمع آوری و منتشر شده است. در اینجا تلاش شده برداشت هائی را از این کتاب که می‌تواند برای مدیران و مهندسان امروز مفید باشد در چند بخش به صورت دنباله دار بازنویسی شوند. هر بار با یک موضوع.

 درس امروز: تعامل با اطاق های بازرگانی

سابقه تاریخی اتاق بازرگانی این بود که در زمان رضاشاه سعی کردند هر نوع نهادی را که در اروپا شنیدند وجود دارد در ایران هم ایجاد بکنند. بنابراین به فکر تشکیل اتاق بازرگانی هم افتادند و تعریفش این بود «کسی که دارای کارت بازرگانی باشد». اتاق بازرگانی اگر چه می‌بایست از میان بازرگانان انتخاب بشود ولی در آن زمان هم در عمل اعضایش را دستچین می‌کردند و در زمان جنگ که اتاق بازرگانی نقش خیلی بزرگی نداشت و باز هم کسانی که در بازار نفوذ زیاد داشتند می‌توانستند تحمیل کنند و مقداری کارت (بازرگانی) در اختیار خودشان قرار بدهند و هر کسی را می‌خواهند انتخاب بکنند. بعد هم دو مرتبه انتخابات به این صورت در آمد که میان خودشان آن اشخاص متنفذ که با مقامات بالا تماس داشتند اینها در واقع صندلی‌های اتاق بازرگانی را تقسیم کنند.

البته شاه نظر خاصی درباره اتاق بازرگانی و اعضایش نداشت فقط نظر درباره رئیس اتاق می‌داد. باقی را هم محول می‌کرد به اینکه فقط اشخاصی باشند که از نقطه نظر سیاسی گرفتاری ایجاد نکنند. به عبارت دیگر اگر ما می‌خواستیم آزاد بگذاریم بدیهی است که خیلی از آن بازاری هائی که طرفدار روحانیون مخالف دولت هم بودند ممکن بود به اتاق بیایند و این به هیچ وجه برای رژیم قابل قبول نبود. از این گذشته رژیم حرفی نداشت که نمایندگان یک صنفی به صورتی دور هم جمع بشوند و محلی باشد برای اینکه آنها حرف‌های خودشان را بزنند و احیاناً دولت هم اگر بعضی مواقع به دلائل سیاسی نیازهائی دارد بتواند از آنها استفاده بکند. روی هم رفته می‌توانم بگویم که برای دولت حتی یک نوع انتخابات آزاد بین کارفرمایان صنعتی مانع اساسی نمی‌داشت ولی خوب، ترجیح می‌دادند که همه چیز کاملاً در اختیار خودشان باشد.در مورد اتاق‌های بازرگانی کار کاملاً در اختیار وزارت اقتصاد بود. در مورد اتاق صنایع (که از اتاق بازرگانی جدا بود) با توجه به شخصیت و سابقه شریف امامی من مداخله نمی‌کردم و آن را به عنوان حیطه اختیار او قبول کرده بودم. ولی او هم البته ملاحظه می‌کرد چون می‌دانست که اگر کسانی انتخاب بشوند که احیاناً مورد سلیقه ما نباشند از میزان همکاری که ما ممکن است با آن اتاق داشته باشیم کاسته خواهد شد. من هم کار خیلی زیادی با آنها نداشتم چون بجای تماس با اتاق با یکایک صاحبان صنایع تماس داشتم و اصولاً از همان ماه‌های اول شروع به بازدید کارخانه‌ها چه در تهران چه در شهرستان‌ها کردم و پس از مدتی با همه آنها آشنا بودم.یک کار که در این زمینه کردیم و آن خیلی مؤثر بود اینست که از بهمن 1343 که منصور فوت شد و دولت هویدا سر کار آمد، ما شروع کردیم به تشکیل کنفرانس اتاق‌های بازرگانی ایران که اولینش هم در همان زمستان 1343 در خرمشهر و آبادان شروع به کار کرد. آن کنفرانس اثر خیلی عمیقی داشت چون از یک طرف بازرگانان شهرستان‌ها و به خصوص شهرستان‌های کوچک و دورافتاده با همکاران پیشرفته‌تر خودشان آشنا می‌شدند و این تبادل فکری خیلی در تغییر فکر آنها و برداشتشان راجع به مسائل مؤثر بوده و بعد هم در عرض این چند روز من بیشتر وقت خودم را با بازرگانان و صاحبان صنایع شهرستان‌ها می‌گذاشتم و در نتیجه این امکان برایم وجود داشت که بتوانم در این چند روز واقعاً با تمام نماینده‌های بخش خصوصی کشور گفتگو داشته باشم و نه فقط به حرف‌های آنها گوش بدهم بلکه به آنها توجیه بکنم که به چه دلیل ما کارهای مختلفی را انجام می‌دهیم. البته همکاران وزارت اقتصاد هم همراهم بودند و از آنها هم خواسته بودم که هر کدام با گروه‌های کوچکتری یک چنین تماسی را بگیرند و پس از چند بار که این کنفرانس تشکیل شد کاملاً احساس می‌کردم که تفاهم خیلی بیشتری بین ما و طبقه صاحب صنعت و بازرگان سراسر کشور پیدا شده و حس دوستی و تفاهم و علاقه دوجانبه میان ما وجود دارد. بنابراین حتی این اتاقهای بازرگانی با همان صورتی هم که تشکیل می‌شدند چیزهای مفیدی بودند و این کنفرانس‌ها خیلی برای ما نتیجه خوبی داشتند. پس از آن، کنفرانس‌های دیگری در اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد تشکیل شد.

درس آموخته 1: اعضای اتاق‌های بازرگانی توسط دولت دستچین می‌شدند. این‌ها باید اشخاصی می‌بودند که از نقطه نظر سیاسی گرفتاری ایجاد نکنند. همه چیز کاملاً در اختیار دولت بود.

درس آموخته 2: اگر یک تشکل صنفی ضعیف یا ناکار آمد است می‌توان با صاحبان آن صنف مستقیماً ارتباط گرفت و حرف آنها را شنید و به آنها کمک کرد. این امر قطعاً به جلب اعتماد آن صنف کمک می‌کند.

ادامه دارد

 

ارسال دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید