هنوز یکی دو ماه از رفتن پیر مردِ آرامِ یزدی از فرهنگستان علوم نگذشته است که بر همگان آشکار شد وجود آن نازنین مرد در مقام ریاست آن نهاد از چه آسیبهایی جلوگیری میکرد. یکیش همین دخالتهای بی جای شورای عالی انقلاب فرهنگی که منجر به استعفای آقای فرجی دانا شده است و تازه این اول عشق است و باش تا صبح دولتت بدمد.
آقای داوری که جسم و جانش از بلایای طبیعی و غیر طبیعی در امان باد هیچ گاه اهل هیاهو نبود و نیست. نگفت چه کردهام و چه ها خواهم کرد. نه تنها اهل شعار نبود که سالها و سالها علیه شعار زدگی نوشت و به دیگران متذکر شد که با شعار نه میتوان به جنگ با استکبار و استعمار برخاست و نه میتوان علوم را اسلامی کرد و نه میتوان چارهای برای توسعه نیافتگی پیدا کرد.
بزرگترین هنر دکتر داوری این بود که در طول بیست و پنج سال مانع از سیاسی شدن فرهنگستان شد. و نه تنها دامان فرهنگستان را از سیاست زدگی در داخل به دور داشت بلکه با تدبیر چنان کرد که آمریکاییها هم سر عقل آمدند و در ماجرای تحریم فرهنگستان بلافاصله پا پس کشیدند و تحریم را لغو کردند. اتفاق مهمی که دکتر داوری هیچ گاه آن را در بوق و کرنا نکرد و از آن امتیازی نساخت برای پیش برد اغراضی خاص. چرا که چنین اعمالی را جزو وظایف ذاتی خود و فرهنگستان میدید.درباره فرهنگستان و آن چه تا دو ماه پیش بود و آن چه بر سر آن میرود من نباید سخن بگویم. و اصلاً من چه کارهام. دوستانی که از نزدیک شاهد بودهاند چه ها در آن جا گذشته است و میگذرد باید در این باره صراحتاً سخن بگویند. من همین قدر می دانم که فرهنگستان علوم به مدد کوششهای صادقانه دکتر داوری نام و آوازهای یافت و صد البته اعتباری و اگر پس از این صدمه و لطمهای ببیند به دلیل عدم وجود او در فرهنگستان است و مهمتر از همه در دگرگونی سیاستهایی که او بنیان نهاده بود.و اجازه بدهید از همین ماجرای فرهنگستان علوم گریزی بزنم به این نکته که این سرزمین اگر آبرو و اعتباری در هر زمینهای داشته باشد آن را مدیون آدمهای بی ادعا و معتدلی است که بی هیاهو دارند کارشان را میکنند و بارشان را میبرند. و باز بگذارید بگویم که علیرغم همه یکسان سازی ها و خالص سازی ها و جنگولک بازیهایی از این دست که به زودی زود طشت رسواییاش از بام نه فلک به زیر می افتد و صدایش در همه عالم خواهد پیچید و واضعان آن رسوای عام و خاص خواهند شد، هنوز که هنوز است این مملکت مدیون آدمهای معتدل است. آدمهایی که سرشان را پایین انداختهاند و بی اعتنا به دشنه و دشنامِ تندروهای این ورآب و آن ورآب، شرافتمندانه برای این آب و خاک زحمت میکشند.تندروی در روزگار ما سکه رایج است و به همین دلیل آسانترین کار. یعنی اگر زمانی تندروی جسارت محسوب میشد، در این روزگار که خیلی ها-چه به اراده و چه به اقتضای روزگارِ دون پرور- در صف تندروها درآمدهاند، نه تنها جسارت نیست که پیشه زبونان و بزدلان است. آنها که به شعارِ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو تن در میدهند نه تنها بهرهای از شهامت و شجاعت ندارند بلکه از بیم آن که در معرض تهمت و ملامت قرار نگیرند به هر خفت و ذلتی تن در میدهند. نخستین علامتِ دلیری خود بودن و بی پروایِ رمگان عمل کردن است. رضایت خالق و نفعِ مخلوق را در نظر گرفتن است.بار دیگر به فرهنگستان برگردیم و ببینیم چوب حراج زدن به آبروی یک نهاد متشخص و وزین چه به آسانی صورت میگیرد و قدر بدانیم خون دل خوردنهای آدمهای نجیب این سرزمین را و باز به خاطر آوریم هشدارهای دلسوزان را که طبق معمول گفتند و به سیاه نمایی متهم شدند و خوشبختانه دیری نکشید که محک تجربه به میان آمد و سیاه رویان عیان شدند.