post

حسین آخانی کارشناس محیط زیست

حکایت تلخ باغ گیاهشناسی تهران

پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ براي پياده روي به پارک گفتگو رفتم. در پايان پياده روي سري زدم به بالاي پارک گفتگو، جايي که قرار بود در آنجا باغ گياهشناسي تهران شود، جايي که تفاهم نامه‌اش در دوم خرداد ۱۴۰۰ بين دانشگاه تهران و شهرداري امضا شده بود و اولين نهال‌هاي شروع به کار توسط شهردار […]

تاریخ انتشار: 16 مهر 1402 - 14:15
کد خبر: 11811

پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۲ براي پياده روي به پارک گفتگو رفتم. در پايان پياده روي سري زدم به بالاي پارک گفتگو، جايي که قرار بود در آنجا باغ گياهشناسي تهران شود، جايي که تفاهم نامه‌اش در دوم خرداد ۱۴۰۰ بين دانشگاه تهران و شهرداري امضا شده بود و اولين نهال‌هاي شروع به کار توسط شهردار و رئيس دانشگاه کاشته شد.

ولي معاونان دوشهردار بدون هيچ دليلي در اواخر دوران شهرداري آقاي حناچي (آقاي مجتبي يزداني) و در دوران شهرداري آقاي زاکاني (آقاي جلال بهرامي) از امضا کردن قرارداد آن – عليرغم امضاي دانشگاه تهران و موافقت‌هاي هر دو شهردار و مصوبه شوراي شهر- سر باز زدند. هر کاري که مي‌توانستم انجام دادم و گويا دست يا دست‌هايي پنهان و شايد خباثتي جلوي کار را گرفت.دگر اميد چنداني به تغيير ماجرا، حداقل در دوران مديريت فعلي ندارم، چون نه در هر دو دستگاه انگيزه اي براي باز شدن گره اين کار نيست. شايد اولويت آقايان چيزهاي ديگري است و ممکن است براي آن محل نقشه‌هاي ديگري در کار باشد. براي من که دو دهه عمرم را سر اين پروژه گذاشته بودم، شکست آن دردي است که تا مغز استخوانم را مي‌سوزاند.از اينها غمناک تر، من به شوق باغ صدها نهال کاشتم، سفرهاي زيادي براي جمع آوري بذر و نهال به جاههاي مختلف ايران انجام دادم، از کشورهاي مختلف گياه و بذر آوردم، کلي نيرو – عليرغم نداشتن پول – بکار گرفتم و يا حقوقشان را از جيب دادم و يا اصلا ندادم.بسياري از داخل و خارج اعلام آمادگي کردند که براي ساخت اين باغ به ياري من بشتابند. با شوق و جيب خود در دانشگاه تهران گلخانه تحقيقاتي بر پا کردم. اما تاخير در شروع پروژه باعث شد که صدها نهال من يکي يکي خشک شدند. از ۵ نيرويي که براي پروژه آماده کار کرده بودم، ۴ نفر آنها از ايران رفتند. وقتي پنجشنبه ۱۳ مهر به محل ابتداي باغ رفتم، چشمم به چند کودک افغانستاني افتاد که تا نيمه بدنشان در ته يک رودخانه عميق- که در واقع در اين فصل خشک آب آن بيشتر فاضلاب شهرکهاي شمال تهران و از جمله شهرک آتوساست – مشغول بودند. آنها با بيل و بدون هيچ تجهيزاتي تلاش مي‌کردند انبوه زباله‌هايي که کف رودخانه فاضلابي جمع شده بود را جابجا کنند. لباس‌هاي شرکتي يکي از پيمانکاران شهرداري را به تن داشتند. از آنها سوال کردم و متوجه شدم که همگي افغانستاني و در خدمت پيمانکار هستند. از حقوقشان پرسيدم، گفتند ۵ ميليون و پانصد هزار تومان در ماه مي‌گيرند، بدون هيچ بيمه و پرداخت ديگري. البته که هيچ ايراني بدون بيمه حاضر نيست چنين کارهاي سختي را با اين حقوق انجام دهد. غصه سراسر وجودم را گرفت، من آدم احساسي هستم. نمي خواهم بر اين ماجرا تفسيري بنويسم. خيلي برنامه داشتم، براي اين رودخانه، مي خواستم آنجا به يکي از زيباترين چشم اندازهاي ورود به باغ گياهشناسي تهران تبديل کنم؛ سرم را زير انداختم و به خانه رفتم.

 

 










ارسال دیدگاه

< / End-->