کیفیت بخشی از بوفه مدرسه
وحید حاج سعیدی طنز نویس: از وزير آموزش و پرورش مملکت و رئيس اتحاديه صنف چلوکباب و چلوخورش تهران پنهان نيست از شما دوستان جان چه پنهان هفتة گذشته تصويري از منوي غذاي يک مدرسه غيرانتفاعي در فضاي مجازي دستبهدست شد که علاوه بر آب افتادن دهان خيلي ها، قيمتها و نوع اين غذاها واکنش […]
وحید حاج سعیدی طنز نویس: از وزير آموزش و پرورش مملکت و رئيس اتحاديه صنف چلوکباب و چلوخورش تهران پنهان نيست از شما دوستان جان چه پنهان هفتة گذشته تصويري از منوي غذاي يک مدرسه غيرانتفاعي در فضاي مجازي دستبهدست شد که علاوه بر آب افتادن دهان خيلي ها، قيمتها و نوع اين غذاها واکنش برانگيز شد. طبق معمول اين ماجرا ها نيز يک عده دوباره جوگير شدند و از آن به عنوان منوي لاکچري و لاکچري بازي در مدارس غير انتفاعي نام بردند.هر چند وزير هم خيلي قاطع و چکشي در برابر اين داستان ايستاد و خطاب به حاشيه سازان گفت: «موضوع عدالت آموزشي را با اين حاشيهها ترکيب نکنيد و ما روي منوي غذايي مدارس غيردولتي نظارتي نميکنيم!» (برادر من اين قدر سريع قضاوت نکن… گوش بگير ببين وزير محترم در ادامه به چه نکته اي اشاره کرده؟ شيش ماهه که دنيا نيومدي؟!عجب…) وزير محترم در ادامه فرمودند: «ما هيچ حرکتي را که بوي اشرافيت بدهد، تاييد و استقبال نميکنيم، اما خانوادهها بايد کمک کنند که اين اتفاق نيفتد. خانوادهها از اين وضعيت نبايد استقبال کنند، ما هم بر کيفيت آموزش بايد نظارت کنيم.»ظاهراً يک عده از مديران مدارس غير انتفاعي، کيفيت بخشي را از بوفه مدرسه شروع کرده اند. يادش به خير… زماني که ما درس
مي خوانديم باباي مدرسه براي تهيه ساندويچ هاي بوفه، کالباس را جوري با تيغ موکت بري نازک مي بريد که وقتي آن را از داخل ساندويچ خارج مي کرديم و در نور نگه
مي داشتيم، مثل بدن مثل کفشک ماهي، اشياء طرف ديگرش رويت مي شدند و ضخامتش يک نموره به ميکرون بدهکار بود! البته رويکرد بابا پرويز در بُرش خيارشور و گوجه هم دست کمي از کالباس نداشت و محاسبه وزن مخلفات داخل ساندويچ از اندازه گيري وزن يک نقطه روي کاغذ دشوارتر بود! اما قبول کنيم اين روزها همه چيز در مدارس حال تغيير است. از مدل موي دانش آموزان گرفته تا منوي غذاي مدارس. شما اگر تصويري از دانش آموزان يک مدرسه در سه دهه پيش را ملاحظه بفرمائيد گمان مي کنيد که هنرجويان معبد شائولين در قالب يک تور گردشگري به ايران آمده بودند و در مدرسه عکس يادگاري گرفتند. کله هاي ما آن دوران طوري برق مي زدند که کانه محتويات و افکار آنها قابل رويت بود! اگر هم کسي به هر علتي کله اش را نمي تراشيد مدير با يک دستگاه ماشين اصلاح زنگار زده و متعلق به عهد شِپل ميرزا، مو و پوست و کوتيکول مو را با هم مي تراشيد و تا به سلول هاي ترکيبي ماتريکس پياز مو نمي رسيد ول کن نبود!اما الان به عقيده شما به دانش آموزي که با خودروي مدل ۲ هزار و اوووووووف به مدرسه مي آيد، با چلوکباب چنجه گوسفندي و جوجه کباب و ساير مخلفات پذيرايي مي شود و لباس و کفش مارکش با حقوق سه ماه يک معلم مدارس دولتي برابر است، مي توان چيزي راجع به جايگاه ابرو و چشمش گفت؟! اين دانش آموز همين که در مدرسه « آنچنان را آنچنان تر نکند» و بعد از کباب هوس چيز ديگر نکند، مدير و معاون کلاه شان را بايد هوا بيندازند!فقط يک نکته خدمت وزير محترم عارض شويم که اتفاقاً بايد دعا کرد که خانواده ها از اين وضعيت (عرضه کباب چنجه گوسفندي و جوجه کباب مراکشي در مدارس غير انتفاعي) استقبال کنند. چرا که ممکن است کار به جاهاي باريکتر بکشد و زبانم لال در اين مدارس شاهد منوهاي عجيب و غريب تري مثل پنير گوزن، عسل مانوکا، خاويار سياه، ماهي تن باله آبي، سوپ بودا، بستني با روکش طلا و … باشيم! تا نظر شما چه باشد؟