سپیده بخشی – صبح هنوز کاملاً شروع نشده است. قبل از آنکه چای دم بکشد یا اخبار رسمی پخش شود، انگشتها روی صفحه تلفن میلغزند؛ دلار چند شد؟ همین سؤال کوتاه، برای میلیونها نفر، آغاز روز است. عددی که شاید هیچگاه مستقیماً با آن معامله نکنند، اما بالا و پایین رفتنش ضربان زندگی را تنظیم میکند. در اقتصاد ایران، پول دیگر فقط ابزار مبادله نیست؛ شاخصی است از امنیت، آینده و آرامش روانی. نوسان مداوم قیمتها، بهویژه ارز، در سالهای اخیر از یک مسئله اقتصادی فراتر رفته و به بحرانی روانی–اجتماعی بدل شده است. بیثباتی قیمتها، ذهن جامعه را در وضعیت آمادهباش دائمی نگه داشته؛ گویی خطر همیشه نزدیک است. این وضعیت نهتنها تصمیمهای اقتصادی، بلکه روابط خانوادگی، تعاملات اجتماعی و حتی نگاه به آینده را دگرگون کرده است.
وقتی اقتصاد، آینده را از ذهن مردم پس میگیرد
یکی از عمیقترین و کمصداترین پیامدهای بیثباتی اقتصادی، فرسایش تدریجی «امید به آینده» است؛ پدیدهای که نه در آمارهای رسمی دیده میشود و نه بهسادگی قابل اندازهگیری است، اما اثراتش در رفتار روزمره مردم کاملاً مشهود است. وقتی تورم، نوسان ارز و نااطمینانی اقتصادی به یک وضعیت دائمی تبدیل میشود، برنامهریزی بلندمدت جای خود را به تصمیمهای کوتاهمدت و بقامحور میدهد. خانوادهها دیگر درباره پنج یا ده سال آینده صحبت نمیکنند؛ پرسش اصلی به «این ماه را چگونه بگذرانیم؟» تقلیل یافته است کارشناسان معتقدند این وضعیت، ذهن جامعه را به حالت آمادهباش دائمی میبرد؛ حالتی که در آن افراد نه برای پیشرفت، بلکه برای جلوگیری از سقوط تلاش میکنند. کاهش انگیزه برای سرمایهگذاری روی آموزش، مهارتآموزی، فرزندآوری یا حتی توسعه روابط اجتماعی، نشانههای همین فرسایش امید است. در چنین فضایی، جوانان احساس میکنند هر تلاشی ممکن است با یک شوک اقتصادی بیاثر شود و همین احساس، انرژی روانی آنان را تحلیل میبرد. استمرار این وضعیت میتواند جامعهای خسته، محافظهکار و کمتحرک بسازد؛ جامعهای که بهجای ساختن آینده، صرفاً درگیر عبور از امروز است.
دلار؛ لنگر روانی جامعه
سهراب دلانگیزان، عضو هیأت علمی گروه اقتصاد دانشگاه رازی، معتقد است دلار در ساختار اقتصاد ایران به «لنگر» تبدیل شده؛ لنگری که تقریباً تمام زنجیره تولید و مصرف به آن متصل است. به گفته او، وابستگی واردات، صادرات و حتی تولید داخلی به ارزهایی که مستقیم یا غیرمستقیم به دلار گره خوردهاند، باعث شده مردم اثر دلار را با پوست و استخوان خود لمس کنند. همین تجربه زیسته، حساسیت روانی جامعه را نسبت به نرخ ارز بهشدت افزایش داده است. این حساسیت اما فقط آگاهی نیست؛ نوعی اضطراب مزمن است. مردم پیش از آنکه افزایش قیمتها را تجربه کنند، خسارت را در ذهن خود محاسبه میکنند. دلانگیزان میگوید این «برآورد ذهنی پیشادستانه»، خود بهتنهایی آسیبزاست و میتواند زمینهساز اضطراب، افسردگی و رفتارهای هیجانی شود.
اضطراب، خرید افراطی و حذف زندگی
وقتی آینده نامطمئن است، حال هم قربانی میشود. بسیاری از خانوادهها برای حفظ ارزش دارایی، از هزینههای ضروری مانند آموزش، درمان یا تفریح میزنند و به خرید طلا، ارز یا کالاهای بادوام روی میآورند. این رفتارها در ظاهر محافظهکارانهاند، اما در بلندمدت کیفیت زندگی و سرمایه انسانی را تضعیف میکنند. خریدهای افراطی، احتکار خانگی و وامگرفتن برای سرمایهگذاری، نشانههایی از تلاش مردم برای «واکسینهکردن» خود در برابر تورم است. دلانگیزان هشدار میدهد که این مسیر، بسیاری از خانوادهها را در آینده با بدهی، کاهش مصرف و تنشهای خانوادگی روبهرو خواهد کرد؛ تنشهایی که بهتدریج سرمایه اجتماعی را میفرساید.
جامعه عصبی
کافی است به خیابان نگاه کنیم؛ پشت فرمان، در صف بانک یا حتی در گفتگویی ساده. آستانه تحمل پایین آمده است. واکنشها سریعتر، خشمها شدیدتر و گفتگوها کوتاهتر شدهاند. فشار اقتصادی، ذهن را در حالت بقا قرار میدهد. در چنین وضعی، منطق عقب مینشیند و هیجان جلو میآید. کارشناسان علوم اجتماعی میگویند ناامنی مالی، مغز را بهطور دائمی در وضعیت هشدار نگه میدارد. نتیجه، زودرنجی، بیخوابی، پرخاشگری یا برعکس، بیتفاوتی سرد است. خشونت دیگر فقط فیزیکی نیست؛ گاهی در قطع رابطه، سکوتهای طولانی یا فروپاشی ارتباطهای ساده بروز میکند.
فقر؛ عامل خاموش بیماری روان
فاطمه محمدبیگی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس، افزایش آسیبهای اجتماعی، درگیریهای خانوادگی و خشونت را بهطور مستقیم با مشکلات اقتصادی مرتبط میداند. به گفته او، جامعه امروز بیش از هر زمان دیگری به حمایتهای روانی نیاز دارد؛ حمایتی که باید همزمان با سیاستهای اقتصادی دیده شود. گزارشهای بینالمللی نیز این پیوند را تأیید میکنند. سازمان ملل متحد اعلام کرده بیکاری و اشتغالهای نامطمئن، خطر ابتلا به اختلالات روانی را بهطور جدی افزایش میدهند. کودکان خانوادههای کمدرآمد، چند برابر بیشتر از همسالان مرفه خود با مشکلات روانی مواجه میشوند؛ آسیبی که میتواند نسلبهنسل منتقل شود.
افسردگی معیشتی؛ نام تازه رنج قدیمی
مهدی اسدزاده، جامعهشناس اقتصادی، از مفهومی به نام «افسردگی معیشتی» سخن میگوید؛ حالتی که نه صرفاً بیماری فردی، بلکه بازتاب شرایط ساختاری اقتصاد است. تورم مزمن، کاهش قدرت خرید و ناامنی شغلی، احساس بیفایدگی و ناتوانی را در بخش بزرگی از جامعه تقویت کرده است. این افسردگی، خود را فقط در غم و سکوت نشان نمیدهد؛ گاهی در عصبانیت، گاهی در بیانگیزگی و گاهی در از دست رفتن رؤیاها. بسیاری از جوانان، دیگر برنامهای برای آینده ندارند و تورم، افق زندگی را کوتاه کرده است.
نسل جوان؛ عادتکرده به بحران
جوانان دهههای اخیر، با تورم بزرگ شدهاند. برای آنها گرانی شوک نیست؛ وضعیت عادی است. این عادیپنداری، اگرچه سازوکاری برای بقاست، اما هزینه سنگینی دارد. امید، انگیزه و میل به برنامهریزی بلندمدت در حال فرسایش است. بسیاری زودتر از سن خود وارد بزرگسالی شدهاند؛ با مسئولیتهای مالی، کارهای طولانی و حذف فراغت. روایتهای میدانی نشان میدهد که تورم، آرزوها را معلق کرده است. پساندازها در چشمبرهمزدنی بیارزش میشوند و تلاش چندساله، بیثمر به نظر میرسد. نتیجه، ذهنی است گرفتار ابهام، روزمرگی و احساس بیهنجاری؛ همان وضعیتی که جامعهشناسان از آن با عنوان «آنومی» یاد میکنند.
پول؛ ارزش مسلط
در چنین فضایی، پول به ارزش مرکزی زندگی تبدیل میشود. نه از سر رفاه، بلکه از سر بقا. گفتگوها، روابط و حتی اعتمادبهنفس، حول محور پول میچرخد. جوانان میگویند بدون پول، نه احترام هست، نه آرامش و نه امکان انتخاب. این نگاه، اگرچه قابل فهم است، اما به تدریج نگرشهای عاطفی، اخلاقی و اجتماعی را به حاشیه میراند.
فروپاشی آرام روابط
تورم فقط سفرهها را کوچک نکرده؛ رابطهها را هم لاغر کرده است. رفتوآمدهای فامیلی کم شده، حمایتهای متقابل تضعیف شده و اعتماد میان افراد کاهش یافته است. بسیاری از خانوادهها از ترس هزینهها، از مهمانی و دورهمی میزنند. بحثهای مالی، جای گفتوگوهای صمیمی را گرفتهاند. کارشناسان هشدار میدهند که این گسیختگی روابط، اگر تداوم یابد، آثار آن بسیار فراتر از اقتصاد خواهد بود. جامعهای که شبکههای حمایتیاش تضعیف شود، در برابر بحرانهای بعدی آسیبپذیرتر خواهد بود.
اقتصاد خوب، روان سالم
در مقابل این تصویر، تجربه جهانی نشان میدهد رونق اقتصادی میتواند نقش ترمیمکننده داشته باشد. دکتر محمدرضا مقدسی، مدیر خانه تابآوری ایران، تأکید میکند کاهش بیکاری، کنترل تورم و افزایش دسترسی به خدمات درمانی و مشاورهای، مستقیماً سلامت روان و تابآوری اجتماعی را تقویت میکند. جامعهای که امنیت اقتصادی بیشتری دارد، جرم کمتر، اعتماد بالاتر و روابط سالمتری خواهد داشت.
فراتر از یارانه
به گزارش «نقش اقتصاد»، مسئله فقط توزیع پول نیست. آسیبهای روانی ناشی از بحران اقتصادی، با پرداختهای مقطعی درمان نمیشوند. آنچه جامعه نیاز دارد، ثبات، پیشبینیپذیری و احساس امنیت نسبت به آینده است. بدون اینها، ذهنها در حالت اضطرار باقی میمانند و توسعه، صرفاً روی کاغذ میماند. اقتصاد ناپایدار، فقط عددها را بههم نمیریزد؛ روانها را فرسوده میکند. اگر سیاستگذاری اقتصادی به این بعد توجه نکند، هزینههایی تحمیل میشود که جبران آن بسیار دشوارتر از مهار تورم است. سلامت روان جامعه، سرمایهای است که بیسروصدا تحلیل میرود؛ و شاید مهمترین نشانه آن، همین صبحهایی باشد که با نگرانی از یک عدد شروع میشوند.




