محمد زند روزنامه نگار: اقتصاد ایران سالهاست که با بحران بیکاری دستوپنجه نرم میکند. این معضل مانند زخمی عمیق بر پیکره اقتصاد کلان نهتنها رشد اقتصادی را تضعیف کرده بلکه امید را از میلیونها جوان جویای کار ربوده است. در شرایطی که اقتصاد جهانی به سمت دیجیتالیشدن و رقابتپذیری بیشتر پیش میرود ایران همچنان درگیر چالشهای ساختاری است که بازار کار را به بنبست کشانده. از ناهماهنگی میان آموزش و نیازهای بازار تا سیاستهای ناکارآمد اقتصادی همه و همه دست به دست هم دادهاند تا بیکاری به یکی از بزرگترین تهدیدات اجتماعی و اقتصادی کشور تبدیل شود.
شکاف عمیق میان دانشگاه و کارخانه
به گزارش روزنامه «نقش اقتصاد» یکی از اصلیترین مشکلات بازار کار ایران عدم تطابق میان نظام آموزشی و نیازهای واقعی اقتصاد است. هر سال صدها هزار نفر از دانشگاههای کشور فارغالتحصیل میشوند اما بسیاری از آنها با مدارک تحصیلی در رشتههایی روبهرو هستند که بازار تقاضای چندانی برایشان ندارد. مهندسی که سالها برای یادگیری دروس تئوریک وقت صرف کرده حالا در جستوجوی شغلی است که به مهارتهای عملی نیاز دارد. در مقابل صنایعی مانند فناوری اطلاعات هوش مصنوعی و انرژیهای تجدیدپذیر با کمبود نیروی متخصص مواجه هستند. این شکاف عمیق نهتنها بهرهوری نیروی کار را کاهش داده بلکه به سرخوردگی نسل جوان دامن زده است.
نظام آموزشی کشور که همچنان بر آموزشهای سنتی و تئوریمحور متمرکز است نتوانسته خود را با سرعت تحولات جهانی هماهنگ کند. در حالی که کشورهای پیشرفته بر آموزشهای مهارتی و پروژهمحور تأکید دارند دانشگاههای ایران همچنان درگیر برنامههای درسی قدیمی هستند. نتیجه این وضعیت انبوهی از فارغالتحصیلان است که نهتنها نمیتوانند شغل مناسب پیدا کنند بلکه به دلیل نداشتن مهارتهای کاربردی به مشاغل غیررسمی یا کمدرآمد روی میآورند. این چرخه معیوب نهتنها به اقتصاد ضربه میزند بلکه اعتماد به نظام آموزشی را نیز خدشهدار کرده است.
سایه سنگین اقتصاد نفتی
وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی یکی دیگر از موانع اصلی توسعه بازار کار است. اقتصاد نفتمحور با ایجاد نوسانات درآمدی مانع از سرمایهگذاری پایدار در بخشهای مولد شده است. در حالی که بخش خصوصی میتوانست موتور محرکه اشتغالزایی باشد موانع متعددی مانند بوروکراسی پیچیده قوانین دستوپاگیر و نبود حمایتهای مالی آن را زمینگیر کرده است. این وضعیت باعث شده که بخش عمدهای از فرصتهای شغلی در بخش دولتی متمرکز شود که خود به دلیل محدودیتهای بودجهای نمیتواند پاسخگوی تقاضای فزاینده نیروی کار باشد.
نوسانات قیمت نفت و تحریمهای بینالمللی نیز این مشکل را تشدید کردهاند. کاهش درآمدهای نفتی به معنای کاهش بودجه برای پروژههای عمرانی و صنعتی است که میتوانستند فرصتهای شغلی پایدار ایجاد کنند. در چنین شرایطی بسیاری از کارآفرینان و سرمایهگذاران ترجیح میدهند به جای فعالیت در بخشهای مولد به سمت فعالیتهای سوداگرانه مانند خریدوفروش ارز یا املاک بروند. این روند نهتنها به بیکاری دامن زده بلکه شکاف طبقاتی را نیز عمیقتر کرده است.
نابرابریهایی که بازار کار را فلج کرده
بازار کار ایران نهتنها از نظر کمی با مشکل کمبود فرصتهای شغلی مواجه است بلکه از نظر کیفی نیز نابرابریهای گستردهای دارد. زنان با وجود پیشرفتهای چشمگیر در آموزش عالی همچنان با موانع فرهنگی و ساختاری برای ورود به بازار کار روبهرو هستند. نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای منطقه پایین است و بسیاری از زنان تحصیلکرده به دلیل نبود فرصتهای شغلی مناسب یا تبعیضهای جنسیتی از بازار کار کنار میمانند.مناطق محروم نیز از این نابرابریها بینصیب نماندهاند. در حالی که شهرهای بزرگ مانند تهران و اصفهان با تمرکز فرصتهای شغلی مواجه هستند مناطق روستایی و شهرهای کوچک از کمبود سرمایهگذاری و زیرساختهای صنعتی رنج میبرند. این وضعیت به مهاجرت گسترده نیروی کار به کلانشهرها منجر شده که خود مشکلات جدیدی مانند حاشیهنشینی و افزایش فشار بر زیرساختهای شهری را به دنبال داشته است. نبود فرصتهای شغلی پایدار در مناطق محروم نهتنها به فقر دامن زده بلکه به کاهش انسجام اجتماعی و افزایش نارضایتی منجر شده است.
سیاستهای ناکارآمد و وعدههای توخالی
دولتهای مختلف در ایران طی دهههای گذشته برنامههای متعددی برای کاهش بیکاری اعلام کردهاند اما بسیاری از این برنامهها به دلیل نبود هماهنگی و نگاه کوتاهمدت به نتیجه نرسیدهاند. طرحهای اشتغالزایی مانند وامهای خوداشتغالی یا پروژههای عمرانی مقطعی اغلب بدون برنامهریزی دقیق اجرا شدهاند و نتوانستهاند تأثیر پایداری بر بازار کار داشته باشند. در بسیاری از موارد این طرحها به جای ایجاد شغلهای پایدار تنها به توزیع منابع مالی بدون نظارت منجر شدهاند.
یکی از مشکلات اصلی در سیاستگذاری بازار کار نبود دادههای دقیق و بهروز است. بدون اطلاعات شفاف درباره نیازهای بازار کار و پویاییهای آن طراحی سیاستهای مؤثر تقریباً غیرممکن است. در حالی که کشورهای پیشرفته از تحلیل دادههای بزرگ برای پیشبینی نیازهای بازار استفاده میکنند ایران همچنان با فقدان نظام جامع آمارگیری مواجه است. این کمبود اطلاعات باعث شده که بسیاری از سیاستها بهصورت آزمونوخطا اجرا شوند و منابع مالی و انسانی به هدر بروند.
مهاجرت مغزها و آیندهای که از دست میرود
یکی از تبعات نگرانکننده بیکاری در ایران افزایش مهاجرت نیروی کار متخصص است. جوانانی که پس از سالها تحصیل و کسب مهارت نمیتوانند شغل مناسب پیدا کنند به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند تا آینده بهتری برای خود بسازند. این پدیده که به فرار مغزها معروف است نهتنها سرمایه انسانی کشور را تضعیف میکند بلکه هزینههای سنگینی به اقتصاد تحمیل میکند. آموزش یک نیروی متخصص هزینههای هنگفتی برای کشور دارد اما وقتی این نیرو به دلیل نبود فرصت شغلی مهاجرت میکند این سرمایه به سود کشورهای دیگر تمام میشود.
مهاجرت نیروی کار تنها به متخصصان محدود نمیشود. بسیاری از کارگران ساده نیز به دلیل نبود شغل پایدار به کشورهای همسایه مانند ترکیه عراق و کشورهای حاشیه خلیجفارس مهاجرت میکنند. این مهاجرتها اگرچه در کوتاهمدت ممکن است فشار بر بازار کار داخلی را کاهش دهد اما در بلندمدت به کاهش نیروی کار فعال و پیری جمعیت منجر میشود که خود چالشهای جدیدی برای اقتصاد ایجاد خواهد کرد.
راه برونرفت کجاست؟
برای حل بحران بیکاری در ایران نیاز به اصلاحات عمیق و هماهنگ در چندین حوزه است. نظام آموزشی باید از حالت تئوریمحور به سمت آموزشهای مهارتی و کاربردی حرکت کند. تقویت ارتباط میان دانشگاهها و صنایع میتواند به تربیت نیروی کاری منجر شود که دقیقاً پاسخگوی نیازهای بازار باشد. همچنین سرمایهگذاری در فناوریهای نوین و صنایعی مانند هوش مصنوعی و انرژیهای پاک میتواند فرصتهای شغلی جدیدی ایجاد کند که هم برای جوانان جذاب باشد و هم به رشد اقتصادی کمک کند.
تقویت بخش خصوصی نیز از دیگر ضرورتهاست. کاهش بوروکراسی بهبود فضای کسبوکار و ارائه مشوقهای مالی میتواند کارآفرینان را به ایجاد کسبوکارهای جدید ترغیب کند. در کنار اینها توجه به مناطق محروم و ایجاد زیرساختهای صنعتی در این مناطق میتواند به کاهش نابرابریهای منطقهای کمک کند. سیاستهای حمایتی برای افزایش مشارکت زنان در بازار کار نیز باید با جدیت بیشتری دنبال شود.
امیدی در افق؟
چشمانداز بازار کار ایران در کوتاهمدت چندان روشن نیست اما این به معنای نبود امید نیست. اقتصاد ایران با وجود همه چالشها پتانسیلهای فراوانی دارد. نیروی انسانی جوان و تحصیلکرده منابع طبیعی غنی و موقعیت ژئوپلیتیک استراتژیک از جمله مزیتهایی هستند که میتوانند به موتور محرکه توسعه تبدیل شوند. اما این پتانسیلها تنها در صورتی به فعلیت میرسند که سیاستگذاران با شجاعت و دوراندیشی به اصلاحات ساختاری دست بزنند.بیکاری در ایران تنها یک مشکل اقتصادی نیست بلکه چالشی اجتماعی است که میتواند به نارضایتی و بیاعتمادی منجر شود. برای همین حل این بحران نیازمند نگاهی جامع است که نهتنها به ایجاد شغل بلکه به کیفیت زندگی و عدالت اجتماعی نیز توجه داشته باشد. اگر ایران بتواند نیروی انسانی خود را بهجای یک تهدید به یک فرصت تبدیل کند میتواند گامهای بلندی در مسیر توسعه بردارد. اما این مسیر نیازمند ارادهای آهنین و سیاستی هوشمندانه است که زمان چندانی برای از دست دادن ندارد.