حسین ایمانی-عضو هیات علمی دانشکده حکمرانی: بحرانها همچون آیینه کیفیت حکمرانی را نشان میدهند. همانطور که برای شناخت یک انسان باید با او به سفر بروید تا در لحظات حساس خودش را نشان دهد، در حکمرانی نیز این بحرانها هستند که عیار دولت و نظام تصمیمگیری ما را آشکار میکنند. وقتی به وضعیت کشور نگاه میکنم، از بحرانهای سیاسی و اقتصادی تا بحرانهای اجتماعی و محیطزیستی، میبینم که این همان لحظه حساس حکمرانی است؛ لحظهای که باید نشان دهد ظرفیت عملیاتی ما برای تحقق ارزشها و رویارویی با بحرانها چقدر است. نظریه مارک مور و مثلث استراتژیک ارزش عمومی همیشه برای من مبنا بوده؛ از زاویه همین نظریه است که ضعفهای خود را در حکمرانی بهتر میبینیم. یکی از مهمترین این ضعفها تمرکزگرایی است؛ بیشتر تصمیمها در سطوح بالا گرفته میشود و تفویض اختیار واقعی شکل نگرفته است. من همیشه گفتهام وقتی انتقاد میکنیم باید راهکار بدهیم. باید ببینیم تا چه اندازه تفویض اختیار انجام شده، تا چه اندازه توانمندسازی اجتماعات و نهادهای مدنی پیش رفته و اینکه آیا سه ضلع دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی توانستهاند همکاری واقعی داشته باشند یا خیر. دولتها معمولاً دست بالا را دارند؛ اما پرسش من این است: **این دولتها تا چه اندازه قدرت را واگذار کردهاند؟** جامعه مدنی چقدر آماده شده که در بحرانها نقشآفرینی کند؟ این تمرکزگرایی همان عاملی است که باعث میشود *زمان طلایی* را از دست بدهیم. در بسیاری از بحرانها دیدهایم که وقتی حادثهای رخ میدهد، از زلزله و سیل گرفته تا بحرانهای اقتصادی، فرایند هماهنگی آنقدر طولانی میشود که تا تصمیم نهایی برسد، فرصت از دست رفته است. در همان لحظههاست که نهادهای مردمی کف میدان ظاهر میشوند و نشان میدهند ظرفیت واقعی در کجاست. یکی دیگر از چالشهای جدی ما جزیرهای بودن نهادهای حکمرانی است. گاهی پراکندهکاری و موازیکاری به حدی است که اگر اتفاق خوبی رخ دهد، چند سازمان تلاش میکنند آن را به نام خود ثبت کنند، اما وقتی خرابکاری پیش میآید، هیچکس مسئولیت را قبول نمیکند. نمونههایی مانند اختلاف میان جهاد کشاورزی، منابع طبیعی و محیطزیست کاملاً روشن است. این وضعیت یعنی ما هنوز در حکمرانی هماهنگ نیستیم. موضوع دیگر، بحث حکمرانی دادهمحور است. پرسش من ساده است: آیا ما دادههای بهروز و دقیق برای مواجهه با بحرانها داریم؟ آیا نظام پایشی مانند یک رادار که آینده را نشان دهد، در کشور وجود دارد؟ پاسخ روشن است: نه، مشکلات داده در کشور کم نیست. از بانک مرکزی تا مرکز آمار، هرکدام دادههای جداگانه منتشر میکنند و این اختلافها تصمیمگیری را کند و گاهی غیرممکن میکند. ما نیاز به یک نهاد مرکزی یا حداقل سازوکار مشخص داریم تا دادهها را معتبر، دقیق و به موقع منتشر کند. یکی از نقدهای جدی من همواره سیاستزدگی در بحرانها بوده است. وقتی بحران رخ میدهد، به جای یافتن راهحل، سریعاً به دنبال این میرویم که این بحران کار کدام گروه سیاسی بوده است. این رفتار، مسئله را فراموش میکند و بحران را سیاسی میکند. من همیشه توصیه میکنم جلسات مدیریتی باید مسئلهمحور باشد، نه مقصرمحور. مسئله مهم دیگری که بارها گفتهام این است که 90 درصد بحرانها در تاریخ تکرارپذیر هستند. مشکل اینجاست که تصمیمگیرندگان ما تاریخ نمیخوانند. اگر بحرانها تکرارپذیرند، پس باید برای آنها سناریو داشته باشیم. ظرفیت عملیاتی را از قبل باید سنجید، نه اینکه هنگام بحران تازه به فکر آن بیفتیم. پرسش من این است: در حوزههای محیطزیستی، در حوزه بازار، در حوزه مدیریت شهری، چقدر روی ظرفیت جوامع محلی یا روی نوآوری بازار سرمایهگذاری کردهایم؟ اعتماد و مشروعیت در بلندمدت ایجاد میشود. اگر جامعه مدنی سالها محدود شده باشد، نمیتوان در روز بحران انتظار داشت که حضور مؤثر داشته باشد. سرمایه اجتماعی وقتی کار میکند که در طول سالها تقویت شده باشد. مسئله دیگری که در مدیریت بحرانها دیده میشود، ضعف کارشناسی در بدنه دولت است؛ نه اینکه کارشناس وجود نداشته باشد، بلکه متخصصان وارد دولت نمیشوند. چرا؟ چون دولت جذابیتی برای نخبگان ندارد. حقوق کم، نبود انگیزه، رکود و رخوت اداری، همه اینها باعث شده دولت ضعیف شود و همین ضعف، هزینههای سنگینی ایجاد میکند. بارها دیدهام پیمانکاران به دلیل نبود متخصص در دولت، پروژهها را با هزینههای چند برابر میفروشند و کسی هم متوجه نمیشود. در نهایت، همیشه میگویم: آمار و ارقام اعلامی به درد نمیخورد؛ نتیجه مهم است. باید ببینیم تصمیمها چه اثری بر زندگی مردم گذاشتهاند. من به عنوان یک شهروند، زمانی حکمرانی را باکیفیت میبینم که اثر اقدامات دولت را در زندگی خودم مثبت حس کنم. وقتی شاخصگذاری کنیم، وقتی نتیجهمحور شویم، و وقتی بر ظرفیتها و اعتماد سرمایهگذاری کنیم، آنگاه میتوانیم بگوییم به سمت حکمرانی باکیفیت حرکت کردهایم.




